نقد دعاوی غیر مستند در متون باستانی ایران و عقاید کهن ایرانیان

طرح دعاوی غیر مستند و تفرقه افکن در میان ایرانیان بر خلاف مصالح عمومی ملت و سرزمین ایران است . این صفحه تلاشی است برای نقد مستند و عقلانی ادعاهای تفرقه افکنانه مذهبی در میان ایرانیان به خصوص مابین اکثریت مذهبی جامعه و جامعه زرتشتیان ایران

نقد دعاوی غیر مستند در متون باستانی ایران و عقاید کهن ایرانیان

طرح دعاوی غیر مستند و تفرقه افکن در میان ایرانیان بر خلاف مصالح عمومی ملت و سرزمین ایران است . این صفحه تلاشی است برای نقد مستند و عقلانی ادعاهای تفرقه افکنانه مذهبی در میان ایرانیان به خصوص مابین اکثریت مذهبی جامعه و جامعه زرتشتیان ایران

اتحاد ایرانیان و یمنی ها بر علیه خاندان ابرهه و دفاع مخالفین تاریخ ایران باستان از ابرهه

داستان اصحاب فیل و حکایت تاریخی نزاع ایران و روم بر سر حبشه دو مستند تاریخی وقایعی است که در دوره پادشاهی  قباد و انوشیروان و مقارن تولد پیامبر اسلام رخ داده . پیش از شروع این منازعه یمن دارای حکومتی محلی از فرزندان ملکه سبا بود که تحت حمایت کامل ایران قرار داشت . بخشی از یمنی ها زردشتی ، بخشی بت پرست بودند و بخشی از قبایل یمنی یهودی بودند و سالها همانند سایر نقاط شبه جزیره در کنار یکدیگر می زیستند . همچنین تعدای از ایرانیان ساکن یمن بودند و رابطه ایران و یمن رابطه ای کاملا دوستانه و مبتنی بر منافع طرفین بود . زردشتیان در پذیرفتن دیگران به کیش خود مشتاق نبودند فلذا موجب احتلاف مذهبی در منطقه هم نبودند .  اما اعزام مبلغین رومی به آفریقا و مسیحی شدن پادشاه و مردم حبشه در کنار موقعیت سوق الجیشی یمن به این اختلافات دامن زد .  حبشیان به روش تبلیغ و مهاجرت به یمن ، مسیحی گری را  در یمن شروع کرده و اختلافات مذهبی را شدت بخشیدند . در این میان قبایل یهودی به رهبری یوسف ذونواس به سبب دشمنی شدید با مسیحیان قیام کرده و شروع به کشتار مسیحیان نمودندبر اساس نوشته تاریخدانان بعد از به حکومت رسیدن ذونواس به مسیحیان اتیوپی و یمن در قلعه آنها در ظفر حمله کرد و آنها را تسخیر کرد و کلیساها را سوزاند. او سپس به نجران حمله نمود. او تمامی مردم شهر را که حاضر نشدند مسیحیت را ترک کنند کشت. رقم این کشتار حدود ۲۰۰۰۰ نفر تخمین زده می‌شود. او سپس نامه‌هایی به المنتظر سوم و قباد اول پادشاه پارسیان نوشت و به آنها توصیه کرد با مسیحیان همینگونه رفتار کنند. المنتظر در این زمان با سفیری از بیزانس ملاقات می‌کرد و محتوای نامه را به او نشان داد. شرح کشتار ذونواس سفیر مسیحی را شوکه کرد. بازماندگان این کشتار به نزد امپراتور روم جاستین اول رفتند و از او درخواست انتقام برای مسیحیان کردند.ذونواس تعداد بسیاری از مسیحیان حبشی را در اخدود انداخت ( که قرآن این واقعه را نکوهش کرده است ) . بالا گرفتن تنش مذهبی در یمن منجر به دخالت امپراطوری روم و نجاشی پادشاه حبشه شد . در سال ۵۲۵ م، پادشاه حبشه بر او حمله آورداو لشکر بزرگی از حبشیان را به یمن فرستاد و با فتح یمن و کشتار قبایل یهودی و قتل ذونواس بر یمن تسلط یافت  و ابرهه را بر یمن حاکم گردانید. .  . محمد جواد مشکور در کتاب خود ایران در عهد باستان می آورد: "در آغاز قرن ششم میلادی حبشی های مسیحی به عربستان حمله برده و یمن را به تصرف در آوردند. سردار حبشی که یمن را فتح کرد، ابرهه نام داشت. وی کلیسایی به نام قلیس در صنعا پایتخت یمن بنا نهاد، و آن را خواست مرکز حج عرب قرار دهد و برای خراب کردن خانه ی کعبه به مکه روی آورد. ولی چنانکه در تواریخ مسطور است موفق نشد و به علت طاعون [منظور سنگریزان اساطیری] در سال ۵۴۲ میلادی از نیمه راه باز گشت."

بنابر روایت های مختلف نهایتا ابرهه کشته شد و مسروق پسر یا برادر ناتنی او به جایش نشست . در زمان حکومت حبشیان مردم یمن به واسطه فشار مذهبی حبشیان و ظلم ایشان از ایشان ناراضی بودند . دیگر اینکه حکام حبشی بیگانه بر ایشان استیلا یافته و عقاید ایشان را  قبول نداشتند .در این هنگام مردم یمن و خاندان سبا دست کمک به سوی ایران دراز کردند  به امر انوشیروان وهریز در حدود سال ۵۷۰ میلادی (عهد تولد محمد پیامبر اسلام) با لشکری به تعداد ۸۰۰ نفر در ۸ کشتی از راه خلیج فارس به یمن رسید. دو کشتی وی در راه غرق شد، و شش کشتی با ۶۰۰ تن به سواحل حضرموت رسیدند. یمنی ها از آمدن لشکریان ایران شاد شده بر حبشی ها بشوریدند و مسروق آخرین امیر خاندان ابرهه با تیر وهریز که بر پیشانی او اصابت کرد، کشته شد و سلطه حبشی ها در یمن بر چیده شد. ایرانیان حبشی ها را از یمن بیرون راندند و سیف ابن ذی یزن به جانشینی ابرهه و نیابت حکومت ساسانی بر یمن امیر شد .  . ببینیم این سیف ابن ذی یزن که بود :

در تواریخ اسلامی سیف ابن ذی یزن بسیار ستوده شده است ، نقل شده که پس از پیروزی او بر احباش و بیرون راندن ایشان از یمن بزرگان قریش از این اتفاق بسیار مسرور گردیده و به خدمت ابن  ذی یزن رسیدند . از جمله شادباش گویان  به او عبدالمطلب نیای پیامبر اسلام  بود . شیعیان نیز این نقل را پذیرفته اند :

https://www.mashreghnews.ir/news/516110/

روایت  مجلسی در بحار الانوار به نقل از شیخ صدوق در کتاب کمال الدین است که می نویسد: 
ابن عباس روایت می کند: چون سیف بن ذی یَزَن حاکم مقتدر یمن دو سال پس از میلاد پیامبر صلّی الله علیه و آله در حبشه پیروز شد، هیئتی از مردم و اشراف و شعرای عرب نزد او رفتند تا به او تبریک بگویند و او را مدح گویند و از نیک قدمی و انتقام گیری او [از دشمنان] سخن گویند. در آن اوان هیئتی از قریشیان به همراه عبدالمطّلب بن هاشم و اُمیّة بن عبدشمس و عبدالله بن جُذعان و اسد بن خُوَیلد بن عبدالعُزّی و وَهب بن عبدمَناف در میان سران قریش نزد او رفتند و در صنعاء بر او وارد شدند و اجازه ورود خواستند. او در بالای کاخی به نام غُمدان نشسته بود. 

(منبع: بحار الانوار ج 15 ص 186 به نقل از کمال الدین ص 105 و اعلام الوری ص 10 و کنزالفوائد ص 82 )

ادامه این مجلس تهنیت گویی  به نقل از کتب شیعی 

فقال له عبد المطلب: إن الله قد أحلک أیها الملک محلا رفیعا صعبا منیعا شامخا باذخا، وأنبتک منبتا طابت أرومته، وعذیت جرثومته، وثبت أصله، وبسق فرعه فی أکرم موطن وأطیب معدن. فأنت - أبیت اللعن - ملک العرب وربیعها الذی تخصب به البلاد، ورأس العرب الذی له تنقاد، وعمودها الذی علیه العماد، ومعقلها الذی یلجأ إلیه العباد، وسلفک خیر سلف، وأنت لنا منهم خیر خلف، فلن یخمد من هم سلفه، ولن یهلک من أنت خلفه.ونحن أیها الملک أهل حرم الله وسدنة بیته، أشخصنا إلیک الذی أبهجک من کشف الکرب الذی قد فدحنا، وفد التهنئة لا وفد المرزئة.

کلمات منقول عبدالمطلب اوج ستایش از ابن ذی یزن است و این ستایش بی دلیل نیست چرا که بدن تردید خاندان ابرهه دشمنان قریش بودند و دشمنی خویش را به ایشان نشان داده بودند.

عبدالمطّلب به او گفت: ای پادشاه! خداوند تو را در جایگاهی والا و ایستا و استوار و سرفراز و ارجمند نشانده و تو را همچون درختی با بیخ و بُنی پاک و دلپذیر و ریشه های استوار و شاخه های برافراشته در گرامی ترین مهد و پاکیزه ترین رستنگاه رویانیده است، تو آن پادشاه عرب هستی که از هر نفرینی به دور است و بهار مردمان عرب هستی که از او سرسبز می شوند، تو ای پادشاه! آن سرآمد عرب هستی که از او فرمان می برند و آن ستون عرب هستی که به او تکیه می کنند و آن مأمن عرب هستی که بندگان به او پناه می¬آورند، پیشینیان تو بهترین پیشینیان بودند و تو بهترین فرزند آنان برای ما هستی، کسی که تو گذشته اش باشی پنهان نمی ماند و کسی که تو جانشینش باشی از بین نمی رود، ای پادشاه ما اهل حرم خداوند هستیم و خادمان خانه اوییم، آنچه ما را سوی تو فرستاده آن است که به دست تو سختی هایی که بر ما سنگینی می کرد از میان رفت و ما را شادمان کرد، پس ما برای تبریک آمده ایم نه برای اندوه.

ابن  ذی یزن  در این دیدار  به نقل تواریخ اسلامی شیعه و سنی  خبر رسالت پیامبر اسلام و اعتقاد به او را به عبد المطلب می دهد . در روایات صحابه و پیامبر اسلام نیز ابن ذی یزن بسیار  ستایش شده است  مثلا ادامه روایت را از بدایه و نهایه  می اوریم ( بدایه و نهایه - ابن کثیر جزء دو )

به او گفت: ای عبدالمطّلب! من از اسرار دانش خود امری را به تو می-سپارم که اگر کسی جز تو بود هرگز آن را نزد او روا نمی دیدم، اما تو را جایگاه نیکی برای آن سرّ می بینم و از این رو تو را از آن آگاه می کنم، باید نزد تو پنهان بماند تا این که خواست خداوند درباره آن فرا برسد چرا که خداوند این امر را برآورده می سازد.
پادشاه ادامه داد: من در کتابی نهان و دانشی پنهان که آن را برای خود برگزیده ایم و فقط خودمان از آن باخبر می شویم، خبری بزرگ و امری شگفت یافته ام که ارزش مرگ و زندگی عموم مردم و همه قوم تو و به ویژه خودت در آن خبر است.
عبدالمطّلب گفت: ای پادشاه! مردی همچون تو اهل شاد کردن و نیکی کردن است، بادیه نشینان همه قومی پس از قوم دیگر فدایت شوند آن خبر چیست؟!
پادشاه گفت: در تهامه پسری زاده می شود که میان کتف هایش خالی هست، امامت برای اوست و به یمن وجودش شما سروری می یابید تا روز قیامت.
عبدالمطّلب گفت: نفرین از تو دور باد! با این سخن من با نیک ترین هدیه ای که مسافری می تواند بگیرد بازمی گردم، اما اگر نبود شکوه و بزرگواری و بلندمرتبگی پادشاه، از او می خواستم از اسرار خود بر من بیافزاید و مرا شادمان کند.
سیف بن ذی یزن به او گفت: اکنون زمانی است که او یا زاده شده و یا زاده می شود، نامش محمد است، پدر و مادرش می میرند و جدّ و عمویش سرپرستی اش را به عهده می گیرند، او را نهانی به دنیا آورده-اند و خداوند او را آشکارا برمی انگیزد و از میان ما برایش انصار و یاورانی قرار می دهد و با آنان دوستان خود را عزت می بخشد و دشمنان خود را خوار می کند، با آنان از مردم بی نیاز می شود و جایگاه¬های گران قدر زمین را با آنان فتح می کند، بت ها را می شکند و آتش ها را خاموش می کند و خداوند رحمان را می پرستد و شیطان را دور می راند، کلامش فصل خطاب است و حکمش عدالت است، به نیکی امر می کند و خود به آن عمل می کند، از ناپسندی باز می دارد و خود آن را باطل می کند.
عبدالمطّلب گفت: ای پادشاه! بختت بلند باد و مقامت والا باد و مُلکت برجا باد و عمرت دراز باد! آیا ممکن است پادشاه روشن¬تر گوید و به من نشانه¬ای بدهد؟
ابن ذی یزن گفت: سوگند به خانه دارای پرده¬ و سوگند به نشانه های آن خانه، تو ای عبدالمطّلب بی-هیچ دروغ جدّ او هستی. ناگاه عبدالمطّلب به سجده افتاد.

ابن ذی یزن به او گفت: سرت را بلند کن که سینه ات شادمان شد و مقامت والا، آیا از آن چه برایت گفتم چیزی احساس کرده ای؟
عبدالمطلب گفت: من پسری داشتم که به او می بالیدم و به او مهر می ورزیدم، دختری ارجمند از دختران قوم خود یعنی آمنه بنت وهب را به همسری او درآوردم، او پسری آورد و او را محمد نامیدم، پدر و مادرش درگذشتند و من و عمویش سرپرستش شدیم.
ابن ذی یزن گفت: ابن همان کسی است که برایت گفتم، از پسرت مراقبت کن و او را از یهودیان بر حذر دار که آنان دشمن او هستند، اما خداوند راهی برای آنان به سوی او نمی گشاید، آن چه را برایت گفتم نزد خود نگهدار و مگذار قومی که همراهت آمده اند چیزی از آن بفهمند، زیرا من آسوده نیستم که این امر ارزشمند که او به ریاست می رسد به گوش آنان برسد، و خودشان یا فرزندانشان او را به دردسر بیاندازند و برایش دام بگذارند، من می دانم که پیش از بعثت او مرگ مرا درمی یابد، وگرنه با سپاهیانم به راه می افتادم و به یثرب، یعنی سرای فرمانروایی او می رفتم تا او را یاری کنم، من در آن کتاب گویا و دانش پیش گو یافته ام که یثرب سرای فرمانروایی اوست که در آن امر خود را استوار می دارد و یاوران او در آن جایند و آرامگاه او نیز در همان جاست، اگر از آن نمی ترسیدم که به او آسیبی برسد، چون کم سال است، همین الان امر او را آشکار می کردم و به دنبال او گردن کشان عرب را به زیر می کشیدم، اما من بدون این که کوتاهی کرده باشم، از این کار چشم پوشیدم و رو سوی تو و همراهانت آوردم. 

همین داستان به نقل از کتاب محلسی  : 
پادشاه گفت: تو کیستی ای سخنران! گفت: من عبدالمطّلب بن هاشم هستم. پادشاه گفت: یعنی خواهرزاده ما؟ گفت: آری. پادشاه گفت: نزدیک بیا. او نزدیک شد. آن گاه پادشاه رو به او و آن قوم کرد و گفت: خوش آمدید و مشرّف کردید و منّت گذاشتید، پادشاه سخن شما را شنید و خویشاوندی تان را دانست و قدوم تان را پذیرفت، شما مردان شب و روز هستید که هرگاه مقیم شوید ارجمندی با شماست و هرگاه رهسپار شوید ارمغان ها به سوی شماست. 
سپس آنان به میهمان سرا رفتند و یک ماه در آن جا اقامت کردند و دیگر به محضر او نرسیدند و او اجازه هم نداد بازگردند. باری از آنان یاد کرد و کسی را نزد عبدالمطّلب فرستاد و او را به مجلس خود فراخواند و با او خلوت کرد و سپس به او گفت: ای عبدالمطّلب! من از اسرار دانش خود امری را به تو می-سپارم که اگر کسی جز تو بود هرگز آن را نزد او روا نمی دیدم، اما تو را جایگاه نیکی برای آن سرّ می بینم و از این رو تو را از آن آگاه می کنم، باید نزد تو پنهان بماند تا این که خواست خداوند درباره آن فرا برسد چرا که خداوند این امر را برآورده می سازد.
پادشاه ادامه داد: من در کتابی نهان و دانشی پنهان که آن را برای خود برگزیده ایم و فقط خودمان از آن باخبر می شویم، خبری بزرگ و امری شگفت یافته ام که ارزش مرگ و زندگی عموم مردم و همه قوم تو و به ویژه خودت در آن خبر است.
 عبدالمطّلب گفت: ای پادشاه! مردی همچون تو اهل شاد کردن و نیکی کردن است، بادیه نشینان همه قومی پس از قوم دیگر فدایت شوند آن خبر چیست؟! 
پادشاه گفت: در تهامه پسری زاده می شود که میان کتف هایش خالی هست، امامت برای اوست و به یمن وجودش شما سروری می یابید تا روز قیامت. 
عبدالمطّلب گفت: نفرین از تو دور باد! با این سخن من با نیک ترین هدیه ای که مسافری می تواند بگیرد بازمی گردم، اما اگر نبود شکوه و بزرگواری و بلندمرتبگی پادشاه، از او می خواستم از اسرار خود بر من بیافزاید و مرا شادمان کند. 
سیف بن ذی یزن به او گفت: اکنون زمانی است که او یا زاده شده و یا زاده می شود، نامش محمد است، پدر و مادرش می میرند و جدّ و عمویش سرپرستی اش را به عهده می گیرند، او را نهانی به دنیا آورده-اند و خداوند او را آشکارا برمی انگیزد و از میان ما برایش انصار و یاورانی قرار می دهد و با آنان دوستان خود را عزت می بخشد و دشمنان خود را خوار می کند، با آنان از مردم بی نیاز می شود و جایگاه¬های گران قدر زمین را با آنان فتح می کند، بت ها را می شکند و آتش ها را خاموش می کند و خداوند رحمان را می پرستد و شیطان را دور می راند، کلامش فصل خطاب است و حکمش عدالت است، به نیکی امر می کند و خود به آن عمل می کند، از ناپسندی باز می دارد و خود آن را باطل می کند.
 عبدالمطّلب گفت: ای پادشاه! بختت بلند باد و مقامت والا باد و مُلکت برجا باد و عمرت دراز باد! آیا ممکن است پادشاه روشن¬تر گوید و به من نشانه¬ای بدهد؟ 
ابن ذی یزن گفت: سوگند به خانه دارای پرده¬ و سوگند به نشانه های آن خانه، تو ای عبدالمطّلب بی-هیچ دروغ جدّ او هستی. ناگاه عبدالمطّلب به سجده افتاد.

این داستان روایت شده در تواریخ اسلامی گرچه خالی از بزرگ نمایی و داستان سرایی نیست ولیکن نمایانگر رابطه دوستانه قریش و عبدالمطلب با فرزندان ذی یزن بوده است .

اما داستان روایت شده سایت راه راستی  مربوط به همین سیف ابن ذی یزن است . بعد از چهار سال از پادشاهی او ، چند جوان حبشی بر او شوریدند و او را کشتند . همزمان حبشیان که در این توطئه همداستان با توطئه گران داخلی بودند دگربار به یمن حمله کردند  .خبر به انوشیروان که رسید این بار دستور داد به هیچ حبشی در یمن رحم نکنند و نسل حبشیان را  در یمن براندازند . او دگر باره وهریز را به یمن فرستاد . سپاه حبشه را درهم شکست و  حبشیان یمن را کشتار کرد و فرزند ابن  ذی یزن  را دگر باره به سلطنت یمن رساند . خاندان ذی یزن  تا بعثت پیامبر در یمن امیر بودند و پس از ظهور اسلام از اولین امرایی بودند که به پیامبر اسلام گرویدند .

در حقیقت بدون نگاه به اینکه در واقع در این داستان دشمن اجنبی و مداخله گر در یمن نه ایران که حبشی ها بودند . حبشی ها هر زمان بر یمن استیلا یافتند امرای مسیحی اجنبی را بر مردم یمن تحمیل کرده و دین مردم را به زور تغییر میدادند در حالیکه اعراب و یمنی ها با ایشان مخالف بودند و  حضور ایران  در یمن برای کمک به امرای مشروع و محلی یمن و جلوگیری از استیلای  اجنبی بر ایشان بوده و ایران هرگز امیری غیر از پادشاهان کهن یمن ( فرزندان سبا ) بر این ملک  نگماشت . 

سایت دیگری که به صورت صریحتر رویه خود را به نام دفاع از اسلام در حمله به سایر ادیان شناخته است  و به صورت آشکار به مقدسات اهل سنت ، مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان و حتی عقاید شیعیان مخالف  حمله می کند سایت ادیان نت است . این سایت در مطلبی با عنوان جعلی نقش انوشیروان در حوادث تلخ !!!! یمن ( همان حوادثی که منجر به نجات یمنی ها از اجانب حبشی شد ) اکاذیب و ادعاهایی را به نقل از تاریخ طبری و ابن اثیر مطرح می کند :

"در عصر خسرو انوشیروان، هنگامی که حبشیان به دلایلی که در ادامه خواهد آمد، یمن را تصرف کردند، ذو یزن (حاکم یمن) نتوانست بر آنان فائق آید. لذا به دربار انوشیروان پناهنده شد و از او یارى خواست. انوشیروان نیز به او وعده یِ یاری داد. وی به امید این وعده، نزدِ خسرو انوشیروان‏ ماند، ولى انوشیروان‏ به وعده ی خود وفا نکرد تا سرانجام زندگیِ ذو یزن به سر آمد. " 

در این چند خط او برای تخریب وجهه انوشیروان چند دروغ آشکار طرح می کند :

- می گوید در زمان تصرف یمن توسط حبشیان ذی یزن حاکم یمن بوده در حالیکه در حوالی سالت 500 میلادی که حبشیها به یمن حمله کردند اولا ذونواس پادشاه یمن بود و ثانیا ذی یزن سالها بعد به دربار انوشیروان پناهنده شد . 

- دروغ بعدی وعده یاری انوشیروان به اوست در حالیکه انوشیروان به دلیل دوری یمن و دلایل دیگر که در منبع مورد اشاره سایت ذکر شده هرگز وعده ای به او نداد . منبع ادعایی سایت کامل ابن اثیر است . ببینیم ابن اثیر چه گفته :

با مقایسه متن و متن ادعایی دروغ نویسنده واضح و آشکار میگردد . مشاهده می نمایید که هیچگونه قول و وعده ای در کار نیست و این ادعا مانند همه تلبیس های این جماعت جعلی است .

- دروغ بعدی ادعای راهزن بودن سپاهیان ایران است . این سایت که بعید نیست از منابع مالی میهن نیز استفاده نماید ابایی ندارد که ایرانیان را در خطابی غیر منصفانه راهزن بنامد :

"پس از وی پسرش «سیف بن ذی یزن» از انوشیروان یاری خواست. انوشیروان این بار در حدود سال 570 میلادی، هشتصد نفر از راهزنان - که به جرم شرارت در زندان بودند - را آزاد کرد و به سرکردگى زندانى کهنسال دیگرى ملقّب به «وَهرِز» در هشت کشتى به یمن فرستاد که از آنها دو کشتى غرق شدند و شش کشتى با ششصد نفر به سواحل حَضرَموتِ یمن رسیدند. وهرز کشتی ها را آتش زد تا فکر بازگشت بر ذهن هیچ کس خطور نکند. راهزنان ایرانی با همکاری بومیان یمنی، مسروق پسر ابرهه را شکست دادند و «سیف بن ذی یزن» تحت حمایت حکومت ساسانی بر یمن مسلّط شد. [2]

در انتهای این بند با ذکر پانوشتی به شماره 2 مدعی شده اند که متن از کتاب تقویم التواریخ مصطفى عبدالله چلپى است :

[2]. مصطفى عبدالله چلپى ، تقویم التواریخ‏ ، مصحّح : میر هاشم محدث‏ ، ناشر: احیاء کتاب ، تهران ، چاپ اول 1376 ،  ص 208  تعلیقات و توضیحات

این کتاب اثری است از یکی سربازان ارتش عثمانی که بارها در نبرد علیه ایران شرکت داشته باشد . ببینیم مطالبی که در پانوشت ذکر شده چیست :

حال ببینیم در همین نقل چند معجون عجیب و غریب از خطا و دروغ و تحریف به کار رفته است :

-  کلمه "مجرمین " را با کلمه "راهزنان" جابجا کرده  ، عبارت "- که به جرم شرارت در زندان بودند -" را جایگزین "مجرمینی که به همین مقصود از زندان آزاد شدند" کرده ، به کلمه ایرانیان "راهزنان" را افزوده تا بر مطلب کذب راهزن بودن ایرانیان تاکید کند . عبارت " که بر ضد استیلای حبشیان قیام کرده بودند " را حذف کرده تا از این عبارت کوچکترین مفهوم مثبتی به نفع یمنی ها و ایرانیان به ذهن خطور نکند 

- اما شگفتی بیشتری در راه است ، اصلا این عبارات ربطی به کتاب تقویم التواریخ ندارند !!!! . باور نمی کنید به متن اصلی کتاب مراجعه می کنیم اصلا این مطالب در کتاب نیامده بلکه صرفا به عنوان پاورقی  مترجم و مصحح درتوضیحات اعلام کتاب آمده و اصل مطلب از یک دایره المعارف  نامشخص است که در ترجمه فارسی مترجم نامش را ذکر کرده  "دایره المعارف فارسی "  مطالبش هم مجموعا برگرفته از تاریخ طبری است بدون مشخص کردن منبع و صفحه و استناد !!

نقل های بعدی همگی از ابن اسحاق و تاریخ طبری است . این نقل ها به اندازه ای شگفت است که هر عاقلی به آن شک می کند . مثلا سیف ابن ذی یزنی که در تاریخ به هوشمندی و روشن بینی او گواهی شده است بعد از قتل عام سیاهان و دردیدن شکم زنان ایشان !!!!! چند نفر از ایشان را نیزه به دست در جلوی تخت پادشاهی خویش حرکت میداده !!!! عجبا 

یکی از نکات جالب توجه در برخورد دشمنان تاریخ ایران و میهن پاک ما ، نقل دلخواه تواریخ است یعنی هرجا که منافعشان موافق گزیده هایی از این کتب است به آن استناد می کنند و هر وقت که مخالف دیدگاههای مذهبی و اعتقادی ایشان بود طبری و ابن اثیر و خبرهای تاریخی ایشان را شدیدا محکوم می کنند . تقریبا تمام مطلب ادعایی این سایت از تاریخ طبری نقل شده ، منابع دیگر نیز مستقیما از طبری نقل کرده اند مانند ابن اثیر  . حالا ببینیم نظر این سایت در مورد طبری چیست :

این سایت در مطلبی با عنوان عمیق تر بیندیشیم !!!!!  (http://www.adyannet.com/fa/book/2230)  می نویسد :

"آیا تاریخ طبری از نظر صحت و استواری، به پایه ای است که بتوان گفت: تمام محتویات آن صحیح و پا برجاست؟ یا این که قضاوت در منقولات طبری و نظایر آن، نیاز به بررسی اسناد آن دارد؛ چرا که افراد وضّاع و کذّاب در اسناد تاریخ و تفسیر او بسیار است که اکنون مجال بازگویی آنها نیست."

این سایت  در ادامه در مورد ابن کثیر می گوید :"حال کمی درباره همین سند، که متن آن را مورّخانی مانند ابن کثیر شامی و ابن خلدونِ مغربی از قماش خود طبری نیز آورده اند، دقت کنیم و ببینیم آیا به گفتار این افراد می توان استناد جست:"

در ادامه می گوید : "متأسفانه این روایت ساختگی و مجعول، بعد از طبری در کتابهای تاریخ «ابن عساکر»؛ «کامل ابن اثیر»، «البدایه والنهایه»، «تاریخ ابن خلدون» و... پخش شده، که همگی بدون تحقیق از طبری پیروی نموده و پنداشته اند که آنچه او نقل کرده همان واقعیت است، بدین ترتیب مورخان متأخر نیز، از اکاذیب محفوظ نمانده و یکی پس از دیگری این دروغها را به عنوان «روایات تاریخی» نقل نموده اند. "

جالب شد . میگوید بدون تحقیق از طبری پیروی نموده و پنداشته اند که آنچه او نقل کرده همان واقعیت است . کلمات دروغ ها و روایات تاریخی بسیار جالب هستند .شما چه ؟ شما به چه حجتی مطالب طبری را عینا نقل می کنید و جالب تر اینکه جتی آن را هم تحریف کرده و تغییر می دهید ؟!!!   بیشتر از این حرافی و مغلطه و تلبیس در تاریخ دیده شده است ؟ انهم از جماعتی که همه این کژیها به اسم دین و تدین  می کنند . این سایت در مطلب دیگری طبری را به کتمان حقایق متهم می کند :

"گاه از سوی برخی از بزرگان اهل سنت تصریح و حتی توصیه شده است که وقایع تاریخی کتمان گردد،[1] این روال در آثار طبری نیز مصداق دارد. طبری در موارد متعدد کلیدی و حساس ازجمله احوال امامان و هم‌چنین اختلاف صحابه که به‌طور طبیعی اقتضای آن را داشته که نشان‌دهنده‌ی حق و باطل باشد، دست به کتمان واقعه زده است."

http://www.adyannet.com/fa/news/24910

و ادامه می دهد : " در موارد متعددی طبری اعتراف به کتمان حقایق کرده است"

اما شیرین ترین مطلب این سایت مطلبی با عنوان :"حقیقت درباره تاریخ طبری از زبان مؤلف" به نشانی http://www.adyannet.com/fa/news/21764 یافته می شود . در این مطلب نویسنده به خیال اینکه خواننده کوچک ترین آشنایی با زبان عربی ندارد و از انجا که می داند این مطالب ممکن بر ضد دعاوی ایران ستیزانه اش به نقل از طبری استفاده شود در تصحیح روی متن مقاله اش اورده : "این کتاب، در دو بخشِ تاریخ ایران و تاریخ اسلام به تدوین اخبار پیشینیان پرداخته است. جالب است بدانیم که آنچه در این کتاب پیرامون تاریخ ایرانِ پیش از اسلام آورده شده، بر اساس منابع بازمانده از عصر ساسانی و احیانا منابع شفاهی است. اما اخبار و روایات مربوط به عصر اسلامی، بر اساس روایاتی است که طبری به صورت پراکنده و یا متمرکز در منابع مختلف دیده و آنها را گرد آورده است. او در این باره می‌نویسد:

«و لیعلم الناظر فی کتابنا هذا ان اعتمادى فی کل ما احضرت ذکره فیه   

مما شرطت انى راسمه فیه، انما هو على ما رویت من الاخبار التی انا ذاکرها فیه، و الآثار التی انا مسندها الى رواتها فیه، دون ما ادرک بحجج العقول، و استنبط بفکر النفوس، الا الیسیر القلیل منه، إذ کان العلم بما کان من اخبار الماضین، و ما هو کائن من أنباء الحادثین، غیر واصل الى من لم یشاهدهم و لم یدرک زمانهم، الا باخبار المخبرین، و نقل الناقلین، دون الاستخراج بالعقول، و الاستنباط بفکر النفوس فما یکن فی کتابی هذا من خبر ذکرناه عن بعض الماضین مما یستنکره قارئه، او یستشنعه سامعه، من اجل انه لم یعرف له وجها فی الصحة، و لا معنى فی الحقیقة، فلیعلم انه لم یؤت فی ذلک من قبلنا، و انما اتى من قبل بعض ناقلیه إلینا، و انا انما أدینا ذلک على نحو ما ادى إلینا»


نویسنده  هیچ سندی برای این دسته بندی ارائه نمی دهد بلکه مطلب طبری کاملا خلاف ادعای اوست و طبری گفته هر انچه در این کتاب ذکر کرده خبر و روایت و شنیده های اوست و تقسیم بندی تاریخ ایران قبل از اسلام و بقیه مطالب باز هم از مطالب کذبی است که نویسنده مدعی شده . هر کسی که اصل کتاب تاریخ طبری را بخواند هم به چشم خود می بیند طبری برای همه خبرها و روایت های تاریخی سند اورده و مثلا عمده ادعاهای تاریخی اش از ایران باستان به سند از ابن اسحاق است و سلسله سند هم ذکر شده . 

نویسنده به دروغ می گوید او از منابع بازمانده عهد ساسانی استفاده کرده . در حالیکه طبری در نقل سند خبر به اندازه ای دقیق بوده که از هر نقل و سندی استفاده کرده  آنرا در کتابش اورده . در مورد  راویان شفاهی هم همواره نام آنها را اورده . این هم یک دروغ و تلبیس دیگری است که این سایت انجام می دهد. اما ادامه مطالب نویسنده :

"

روشن است که محمد بن جریر طبری می‌گوید که کتاب خود را بر اساس حجت عقل و استنباط فکر، تألیف نکردم. بلکه "فقط" اخبار را جمع‌آوری کردم. تئودور نولدکه (Theodor Nöldeke) نیز در این باره می‌گوید: «طبری تألیفات متعددی دارد که بعضی از آن بسیار پرحجم است. از جمله این آثار پرحجم او کتاب تاریخ بسیار جامعی است که از آفرینش تا اواخر زمان حیات او را در بر گرفته است. طبری بیشتر با علوم نقلی دینی سر و کار داشت و خود اهل تحقیق نبود و حتی اهل انتقاد تاریخی به آن معنی که در نزد بعضی از دانشمندان ایرانی آن قرن معمول بوده نیز نبوده است. تاریخ او التقاط مواد مطالب فراوانی است که با کوشش فوق العاده‌ای فراهم آمده است. مطالب منابعی که با یکدیگر اختلاف داشته‌‌اند در آن تحریر و تهذیب نشده است، بلکه در کنار یکدیگر گذاشته شده است»


و اما جان کلام را خودش در بند آخر اعتراف کرده و باید کسی به خود ایشان متذکر شود که :

پس از اینکه حقیقت درباره تاریخ طبری از زبان مؤلف آن روشن شد، امیدواریم افراد خرده‌گیر و بهانه‌تراش دست از لجاجت بردارند و هرچه در تاریخ طبری دیدند را بدون بررسی سندی در بوق و کرنا نکنند. بلکه پیش از قضاوت، خوب درباره گزاره‌های تاریخی تحقیق و اندیشه کنند."      همین مطلب  ساین ادیان نت بند آخر

نویسنده برای اینکه بعدا مدعی شود که فقط از طبری و ابن اثیر و امثالهم این داستان را نقل نکرده چند بخش از کتابهای پروکیپوس و کریستن سن هم نقل کرده اما همه این مطالب صرفا نقل خبر تصرف یمن توسط  یمنی ها به کمک پارسیان است و نه هیچ چیز دیگر . جالب است که او سوگ مندانه تاسف می خورد که چرا نویسنده رومی بیشتر به این داستان نپرداخته و این  سوگ مندی بی سبب نیست چرا که اگر چنین کشتاری از مسیحیان حبشی واقعیت داشت این نویسنده رومی و سایر نویسندگان که سایر تعرضات به مسیحیان را به عنوان شهدای مسیحی نقل کرده و انواع بزرگ نماییها در حق ایشان روا داشته بودند در روایت این ادعاهای طبری ساکت اند و چنین ادعاهایی نکرده اند . واضح است که عدم ذکر چنین کشتار کذبی در کتابهای شهدای مسیحی خود دلیلی بر غلو امیز بودن این روایات ابن اسحاق است . دیگر اینکه اگر کسی تمام این کتابها از ابن اثیر و طبری و ابن کثیر دمشقی و ... را ببیند متوجه می شود که روایت ادعایی در تمام این کتابها یکسان است در حالیکه در روایت های دوران معاصر خودشان هم چنین هم داستانی مشاهده نمی شود . البته دلیل امر کاملا مشخص است و خود این مولفین صراحتا در کتابهایشان  مطالب را به نقل از طبری بیان کرده اند که در اعتراف خود این سایت هم به آن اشاره شده است .

 - یکی دیگر از مطالب جالب توجه این مقاله  ایران ستیزانه این بند است :

"

محمد بن عبدالمنعم حِمیَری از تاریخ نویسان اصالتاً یمنی بر اساس متون کهن تاریخی یمن، تأیید می کند که انوشیروان دستور قتل عام سیاهپوستان و حتی همه رنگین پوستان را صادر کرد !! [11]

در پاورقی شماره 11 ذکر کرده "

[11]. محمد بن عبد المنعم الحِمیری ، الروض المعطار فی خبر الأقطار ، ناشر: مؤسسة ناصر للثقافة ، بیروت ، چاپ دوم 1980 ، ص 403 "

 حالا برسیم به دروغهای این بخش :

- اول ببینیم نویسنده کیست : نویسنده یکی از فقهای سنی اموی  اهل کشور مغرب  و اهل سبته است . نویسنده به دروغ برای رنگ و لعاب دادن به نوشته اش او را یمنی خوانده که کذب است .محدث و فقیه بوده و شاگرد یکی از امرای اموی غرناطه (اسپانیا ) در حکومت امویان  غرناطه بوده "الشیخ أبی إسحاق الغافقی"  . جغرافیدان بوده و درکتابش بعضی مطالب تاریخی هم یافت می شود چرا که اصلا کتابش در نقل شهرها و جغرافیا است 

مطالب زیر تصویر مقدمه کتاب اوست که صراحتا اهل سبته بودن و زندگی او در اندلس را ذکر می کند :

محمد بن عبد المنعم الصّنهاجی الحمیری (٢). یکنى أبا عبد الله ، ویعرف بابن عبد المنعم ، من أهل سبتة "    الاحاطه فی اخبار غرناطه  و همچنین از مقدمه همین کتاب در صفحات 3 و 5


 از شانس بد نویسنده مطلب سایت ادیان نت نویسنده اگر در ذکر تاریخ نابلد است ولی جغرافی دان است و در کتاب خودش  نام محل تولد خودش را فراموش نکرده است و سبته طبق کتاب خود او :

مشخصا می بینید که محلی است که مسلمین از انجا به اندلس وارد شده اند  و  در  آفریقا  واقع شده و قبایل بربر و عرب در آن ساکن هستند و سبته فعلی هم در سمت مقابل مدیترانه در مغرب فعلی واقع است  و بربرها در آن زندگی می کنند .

اما مطلب نقل شده در سایت : تصویر اصل مطلب 

هیچ مطلب خاصی در این صفحه به چشم نمی خورد . نویسنده ذیل توضیح اسم شهر ظفار خلاصه ای از نقل طبری را تکرار کرده . ترتیب نقل و فحوای مطالب با نقل طبری مو نمی زند و اسامی افراد ترجمه متن : زمانیکه کشته شد انوشیروان وهرز را به همراه 4000 هزار نفر از فارسیان برای اصلاح یمن برانگیخت و به او امر کرد که از بقایای حبشه حتی یک نفر باقی نماند پس از سیاهان حتی یک نفر را باقی نگذاشت و .... می بینید که نه خبری از تاریخ نویس یمنی هست ونه متون کهن یمنی در متن به چشم می خورد !!!! از رنگین پوستان دیگر غیر از سیاه پوستان هم خبری نیست !!! و نویسنده نیمی از مطالب ادعاییش کذب و جعل خود اوست .


نویسنده که در ارایه مستندات تاریخی و جعل انها همه تلاش خود را کرده نوشته خود را با ذکر ابیاتی از شاهنامه به پایان میرساند و آنها را دلیل ادعای خود می کند :

"

 وقتی خسرو انوشیروان دادگر به موبد دربار می گوید : «خرد باید و نام و فرّ و نژاد ، بدین چار گیرد سپهر از تو یاد...» یا وقتی که انوشیروان به نماینده ی سرکوب گر خود چنین می گوید: «هرآن کس که او دشمن پادشاست ، بکام نهنگش سپاری رواست ؛ جز آن هر که ما را به دل دشمنست ، ز تخم جفاپیشه آهِرمَنَست.» یا حتی در جایی نژاد را از ویژگی های مهم آدمی می شمارد: « چنان دان که کمّى نباشد ز داد ، هنر باید از شاه و راى و نژاد » 


این ادعاها آن قدر ساده لوحانه و پیش پا افتاده و بی ربط است که ارزش پاسخ دادن هم ندارد . گو اینکه مولف فردوسی را در جایگاه انوشیروان نشانده و گمان می کند که انوشیروان به جای فردوسی سخن گفته و این اوج بلاهت نویسنده است .


مشخصا همانگونه به استناد گفته های خود سایت و مطالب مستدل مشخص میگردد اصل داستان سند و روایت قابل اعتنایی ندارد و با عقل هر خردمندی نیز ناسازگار است که پادشاهی  لشکری از دزدان و راهزنان را مسلح کرده و پادشاه دیگری نیز دوستان و هم مسلکان جمعیت قتل عام شده ای را  خنجر به دست هر روز جلو و پشت سریر پادشاهی خویش آرایش دهد !!!

از جنبه دیگر نیز به این ترتیب مخالفین فرهنگ ایران باستان نشان می دهند که برای مخالفت با اعمال پادشاهان و ایرانیان قبل از اسلام حتی حاضرند از ابرهه و فرزندانش نیز دفاع کنند و  در هر نوع جبهه بندی که یک طرفش  ایرانیان باشند ایشان حق را به طرف مقابل داده از او پشتیبانی می کنند حتی اگر  طرف مقابل از دیدگاه قران و سنت طرد شده باشد و  دشمنی اش با پیامبر  و اجدادش در تاریخ مشخص شده باشد . ایشان که همواره داعیه دفاع از اهل بیت را دارتد در اینجا از رضایت اهل بیت از این داستان به سادگی می گذرند چرا که برای ایشان معیار حق و باطل نه  واقعیات تاریخی و میهنی و دینی که دشمنی کینه توزانه با مظاهر افتخار آمیز تاریخ ایران باستان است .  

در انتها  به مصداق این تصویر مخدوش از حق و باطل که توسط این دو سایت نمایش داده شده است جا دارد که برای نویسندگان  این دو سایت و هم فکرانشان آرزو نماییم که در دنیای دیگر با ابرهه و مسروق و خاندانش و  طبری و ابن کثیر  و ابن اثیر(که عمل و نظر ایشان را حق می دانند)در آن دنیا محشور باشند .

 .


 


پاسخ به مطلب چند شوهری زنان زرتشتی در سایت راه راستی

پاسخ به مطلب  چند شوهری زنان زرتشتی در سایت راه راستی 

در این سایت ادعا شده که از ظاهر ترجمه آقای عریان از ماتیکان چند شوهری زنان بر می آید !!!!!

ظاهر یکی از بندهای «مادیان هزار دادستان» (هزار رای حقوقی در زمان ساسانیان) جواز چند شوهری است و گویا همان کار قباد، رنگ قانونی به خود گرفته است.
در صفحه ۱۰۲، فصل هفتم (درِ طلاق) چنین آمده است:
«چنانچه (شوهری) به زن (خویش) بگوید که "من (تو را) نسبت به خویشتن سالار (و) مختار کردم" طلاق تحقق نیافته است، بلکه به او اختیار در شوی کردن به گونه چگرزنی داده است».
طبق این نوشته، در فرض بالا، زن در عین حال که شوهر داشته و طلاق نگرفته بوده می توانسته چکرزن شود. چکرزن کسی بوده که دومین بار ازدواج می کرده است.


این  استناد به ترجمه پهلوی واقعا ناصحیح است در موارد بسیار مشخص شده است . خاصه متاسفانه کم دانشی خود ما ایرانیان از زبان پهلوی و  متون پهلوی و ورود نابجا به ترجمه و تفسیر این کتب موجب چنین اشتباهاتی می شود . نمونه :

- در بند  3 از همین فصل صراحتا مشخص شده و از متن پهلوی خوانده می شود که  اگر در زمان فوت مرد زن و همسری نداشت باید شخصی به عنوان ستور زن  گمارده شود .  متاسفانه آقای عریان این کلمه را با ساده انگاری تمام به قیم ترجمه کرده در حالیکه قیم بسیار متفاوت است با ستور زن !!!!!

- اما در بند یک که مستند ادعای مدیر محترم سایت است و ایشان کماکان کتاب ماتیکان آقای عریان را که پر از خطاهای چنین است بر سر نیزه کرده و قلم را می فرسایند ببینیم که چه عجایبی در ترجمه فارسی رخ داده :

بخش اول ابهامی ندارد جز آن توضیحات داخل پرانتز که در هیچ جای متن نیست : ترجمه صحیح و بدون دستکاری بند اول :

(این )که به آن زن گوید :"من تو را بر خویشتن سالار کردم "

اما بند دوم :  اصل متن پهلوی :" پدیخشای کرده نیست "    آقای عریان این قسمت را به طلاق تحقق نیافته است ترجمه کرده !!!   طلاق در پهلوی عبارت "هلشن از زنی "  است که در عنوان همین بخش هم آمده ولی ایشان "پدیخشای کرده نیست " را به طلاق !!!! ترجمه کرده .  معنای متن برای هر مترجمی ابهام دارد چرا که کلمه پدیخشای هم معنای پادشاه  و هم معنای اختیار و هم معنای خاص نوعی از ازدواج و هم معنای جواز و اختیار به ازدواج  را می دهد .  در اینجا همان معنای حقوقی مد نظر است . پس ترجمه صحیح این است : 

(به منزله ) اجازه ازدواج پادشاهی نیست       

 جالب است که آقای عریان در ادامه ترجمه به درستی کلمه پدیخشایی را اختیار ترجمه می کند ادامه ترجمه عریان کاملا صحیح است : 

بلکه به او اختیار در ازدواج چکرزنی داده شده 


ترجمه کامل : (این )که به آن زن گوید :"من تو را بر خویشتن سالار کردم " (به منزله ) اجازه ازدواج پادشاهی نیست بلکه به او اختیار در ازدواج چکرزنی داده شده 


مفهوم متن کاملا مشخص است هیچ توضیح اضافه هم نمی خواهد : هر مردی سالار زنان و دختران است (بالذات ) و در قانون ساسانی اختیار ازدواج زن و دختر و در مواردی خواهر با مرد بوده و مرد می توانسته این سالاری را به خودشان برگرداند . اینجا می گوید که در ازدواج پادشازنی حتما جواز ازدواج و سالاری باید از طریق مرد باشد و حتی دختری که سالار خودش هست (یا زنی ) نمی تواند با این اجازه ازدواج پادشازنی کند بلکه فقط می تواند ازدواج  چاکر زنی کند .


توجه کنید که من در ترجمه تنها کلمات ربط و اشاره اضافه کردم حتی با حذف این کلمات هیچ تغییری در معنا به وجود نمی آید  :   که به آن زن گوید :"من تو را بر خویشتن سالار کردم " اجازه ازدواج پادشاهی نیست بلکه به او اختیار در ازدواج چکرزنی داده شده 

اما جناب عریان لطف کرده کلمات شوهر ، زن (خویش ) ، (تو را )  را از خود به ترجمه افزوده اند . این کلمات دارای بار معنایی هستند و در متن حقوقی نمی شود بدون دلیل حتی یک واو را جایگزین کرد .


البته استناد قبلی سایت راه راستی  به نقل یک تاریخ رومی در جواز قباد به اشتراک زنان هم  امری اثبات نشده است چرا که مرجع تاریخی این  ادعا کتاب جنگهای ایران و روم و نوشته یکی از رومیها است . استناد به نقل دشمن  آن هم دشمنی که  وقایع پس از مرگ  پیروز ساسانی پدر قباد را اشتباه نقل کرده و  به جای بلاش که بعد از پیروز به سلطنت رسید مدعی سلطنت قباد بعد از پیروز شده !!!!! امری دور از انتظار از سایت راه راستی نیست .

سوء استفاده از سخنان شریعتی در خرده گیری به عقاید زردشتیان

خلاصه

در مطلب مرجعیت دعاوی تاریخی شریعتی ذکر شد که اساسا استناد به دعاوی تاریخی شریعتی چه در تاریخ اسلام و تاریخ ادیان به اعتراف خود او  و    همچنین به صورت مستند درمطلب شریعتی و دین زردشتی خطاهای بیشمار و ادعاهای خلاف واقع او در گزارش تاریخی  و تحلیل دین   زردشتی تذکر داده شد . در ادامه ذکر می شود چگونه منتقدین دین زردشتی با تقطیع همین سخنان غیر مستند و استفاده دلخواه از جملات شریعتی  سعی می کنند برای دعاوی خلاف واقع خود سند و شاهد جمع کنند . سوء استفاده  از سخنان  شریعتی  در خرده گیری به عقاید زردشتیان 

بخش نخست : نمونه هایی از گزارشات تقطیع و تحریف شده از سخنرانی های شریعنی در سایتهای مخالف زرتشتیان 
 مستند به سخنان شریعتی دریافتیم که شریعتی خود نیز استناد به دعاویش را قبول ندارد . همچنین علمای شیعه معتقدبه  بی اعتنایی و نامربوط بودن سخنان او  هستند . از طرف دیگر خطاهای واضح و گاه بچه گانه او در مورد روایت تاریخی دین زردشتیان را متذکر شدیم . حال ببینیم  سایتهایی مثل راه راستی چگونه به همین دعاوی خلاف و پر اشکال استناد می کنند . سایت راه راستی دریک  مطلب نقل شده از یکی از صفحه های  پان عرب یکی از دعاوی  خلاف واقع شریعتی در خصوص ذکر ازدواج با محارم در اوستا   را  با تیتر  ازدواج با خواهر  بازنشر می کند . یکی از دلایل  ضعف سندی  و نبود دلیل  و شاهد منطقی برای این دعاوی همین استنادات ایشان به هر سایت و صفحه اینترنتی بی محتوا و مبتذلی است . در حقیقت سایتهایی مانند راه راستی از آنجا که برنامه و اهدافشان نه روشنگری که تبلیغ بر علیه زردشتیان است هرگز در بررسی مطالبی که نشر می کنند جستجو و بررسی و دقت به خرج نمی دهند . بلکه این مطالب را بسان غنیمتی میدانند که گاه چندین بار به صورت یکسان نشر میدهند . سایت راه راستی در اقداماتی جالب در مواقعی پس از نشر یک مطلب از مخاطب خود می خواهد که سند و مرجع  مطلب منتتشر شده را معرفی کند !!!!  و پس از معرفی  نشانی مطلب از معرفی کننده نشانی تشکر می کند. ولی  زمانی که اصلا  ادرسی برای مطلب منتشر شده وجود ندارد قاعدتا  مجبور است نام کتابی را ذکر کند که اصلا  وجود خارجی ندارد و صفحه ای که اشتباه است . قاعدتا مخاطب سایت هم باید پیش خود بگوید ایشان ادم مومن و راستگویی است و حتما از پیش خودش حرفی نزده و لابد راست می گوید!!!!
- استناد به یک صفحه اینترنتی  پان عرب گمنام و تبلیغ برای این صفحه در سایتشان . سایتی که نخستین مطلب امروزش  ادعای خوردن ملخ در استان فارس و توهین به هموطنان ایرانی ماست . این سایتها برای تبلیغات خود با هر گروه و دسته ای ائتلاف می کنند .برایشان مهم نیست که این گروهها پان ترک باشند یا پان عرب  . همین که بر ضد ایرانی و زردشتی سخن بگویند کافی است .
- تکرار اشتباهات واضح همان صفحه اینترنتی در ذکر صفحه و عنوان کتاب شریعتی  و عدم مراجعه به متن و کتاب اصلی 
- استفاده از روشی که شریعتی خود آن را خیانت و گول زدن خود می داند (بخش بعد را بخوانید ) یعنی ذکر یک ادعای غیر مستند برای حمله به ادیان دیگر بدون بررسی و تحقیق کافی 
- عدم توجه به واقعیاتی که خود به ان معترف هستند یعنی مدیر سایت راه راستی  در مطلبی دیگر  اعتراف می کند که در هیچ جای اوستا  ازدواج با محارم را نیافته و از انجا که چندان به علم  و دانش خود اطمینان هم ندارد از دیگران برای یافتن چیزی که وجود ندارد کمک می خواهد . ولی بازهم مطلب اشتباه را منتشر می کند چرا که اصلا به دنبال حقیقت نیست بلکه قصدش تبلیغات صرف است 
- در بعضی موارد فراموش می کند که اثار شریعتی دو دسته هستند بخشی کتب و نوشته های او هستند یا سخنرانی هایی که خود او قبل از انتشار متن  آنها را بررسی کرده ولی بعضی دیگر پیاده شده از روی سخنرانی های او هستند و هیچگاه توسط او بازنگری و بررسی نشده اند و سایت راه راستی این آثار را نیز از قلم شریعتی می داند در حالیکه اصلا متن مکتوب نیست . مانند سخنرانی علی حیات بارورش پس از مرگ 

   بخش دوم  : دیدگاه شریعتی در مورد رویکرد سایتهای مخالف زردشتی و روشهای تبلیغاتی و غیر مستند در حمله به ادیان دیگر 
شریعتی یک متفکر و روشنفکر دینی است . گرچه از جایگاه یک شیعه و مبتنی بر نظریه خود ساخته امامت خود سخن می گوید  ولی معتقد به نقد منصفانه ادیان است چه شیعه چه سنی و چه زردشتی . گرچه خود در نقل خطای بخش هایی از تاریخ و تحلیل های اشتباه مبتنی بر نظراتش همه گونه ابزار نقد غیر منصفانه سایر ادیان را برای  تبلیغات چی ها و نقدهای عوامانه و کوچه بازاری فراهم می کندولی به صورت اصولی مخالف چنین رویکردی است .
الف - مخالفت شریعتی با محدود کردن خدا به خدای ادیان سامی و توحید ایشان 
شریعتی به سختی با دیدگاه متعصبانه و محدودی که رابطه با خدا را به رابطه با خدای ادیان ابراهیمی و سامی 
محدود می کند مخالفت می کند :  "چنین می پندارند که تمام دنیا و بشریت عبارت از قومی است که نسل به نسل در بین النهرین و اطراف آن زیسته اند و  فرستادگان خدا نیز فقط  سلسله پیامبران بین النهرین و حواشی آن است که اسامیشان مشخص است و رابطه خلق و خدا  محدود است به رابطه خدا و سامی ها و پیامبران دیگر همه دروعند و ملت های دیگر با تمدن و تاریخی به مراتب  قدیم تر و با شکوهتر و وسیعتر و نیرومندتر همه از جانب آسمان عاق شده اند  و درهای وحی به رویشان بسته  است . فقط و فقط پیامبران سامی اند که فرستادگان خدای اند !!!1
و بعد در مخالفت این دیدگاه که  فقط ادیان سامی مورد تایید و الهی هستند به نهج البلاغه استناد می کند :  "در نهج البلاغه خطبه روشن و دقیق و قاطعی است درباره رسالت انبیاء و کتب آسمانی در اقوام غیر سامی . این عین متن  نهج البلاغه است که توجیه کنندگان و تاویل گران  نیز با تمامی مهارتشان که آیات را  توجیه وتاویل عجیب و غریب می کنند در توجیه این خطبه کمیتشان لنگ است"2  
ب- مخالفت شریعتی  با حملات غیر منطقی و مستدل به ادیان دیگر
کسانی که به استناد به سخنان غیر منطقی و غیر مستدل شریعتی و تقطیع و نقل دلخواه سخنرانی ها و کتابهایش به دین زردشتی و زردشتیان و فرهنگ کهن ایران حملات غیر منصفانه می کنند به صورت مستقیم توسط خود شریعتی مورد نکوهش قرار گرفته اند و اعمالشان را تقبیح می کند . شریعتی در تاریخ و شناخت ادیان داستانی روایت می نماید که یکی از دوستانش بر اساس یکی از کتب اهل سنت به  یکی از خلفا دشنام داده : "پرسیدم : چرا خلیفه را دشنامهایی داده ای که راست نیست ؟ گفت خودشان نوشته اند !یکی از اهل تسنن نوشته . دیگر چه کار داریم به راست و دروغ بودنش ؟! گفتم باشد،  کتاب سند نیست . از خودشان هم که باشد همین که سند نیست و صجت و سقم اش نامعلوم است نباید مورد استفاده امان قرار گیرد .این درست نیست که تا دیدیم کسی دارد همکیشان خودش  را می کوبد ما هم از همانها استفاده کنیم "3  شریعتی شدیدا با این روش که به صرف مشاهده یک ادعای غیر مستند از بودایی و سنی و مسیحی همان را سند حملات خود به ادیان دیگر قرار دهیم مخالفت می کند و انرا خیانت به حقیقت می داند  : " با چنین علمی شاید از لحاظ عقده های فرقه ای و روانی اشباع شویم اما از لحاظ علمی نه تنها خیانت به علم است بلکه خیانت به حقیقتی است که از آن دفاع می کنیم "4 او ادامه می دهد که علی (ع) نه تنها به چنین مدافعانی نیاز ندارد بلکه این نوع مدافعان بزرگترین دشمنان علی (ع)  هستند ." اگر مکتبی اینگونه منطق و استدلالی دارد و این همه سندیت و افتخار چه نیازی به این جعلیات "5 او می گوید وقتی از چنین جعلیات و مطالب غیر مستند و غیر واقعی در دفاع از مکتب شیعه استفاده می شود وقتی مخالفین جعلی بودن و غیر مستند بودن دعاوی را از لحاظ تاریخی و منطقی نشان دادند نه تنها صورت مساله و ادعا بلکه اساس و پایه مذهبی که از ان به این شیوه زشت و اشتباه دفاع می شود خواهد لرزید .
مثالی که شریعتی به عنوان یک روش خائنانه و غیر علمی در حمله به ادیان دیگر ارایه می دهد کاملا منطبق با موضوع بحث ماست : "مثلا من می توانستم وندیداد را که فصلی از کتاب اوستا است انتخاب کنم ، همین جا تکه تکه اش را نقل کنم و به جای تاریخ ادیان یک شو اجرا کنم "6    مثال جالبی که روش دایمی سایتهایی مثل راه راستی است . نقل تکه هایی از بخشهایی از یک کتاب که شریعتی به درستی آن را یک شو می خواند . او در ادامه می گوید اگر در مورد اوستا چنین کاری کند"به عنوان معلم نه تنها به تعلیم و علم خیانت کرده امبلکه به خود حقیقتی نیز که  باید مدافعش می بودم ، خیانت کرده ام "7  شریعتی در ادامه تبعات چنین رویکردی در نقد ادیان  و تاثیر آن در تبلیغات منفی در تبلیغات روشنفکران علیه شیعه اشاره می کند : "روشنفکری که میخواهد مذهب مرا مورد انتقاد قرار دهد کافیست به بازار تهران و پایتخت   دین و مذهب برود و از کتاب فروشیهای رسمی کتابهای ظاهرا اسلامی و دینی تهیه کند که از نویسندگان رسمی و مبلغین و مدافعان  دین اسلام و تشیع علوی هستند و به میان مردم  ببرد و کرکر خنده مردم را بلند کند و اگر من بگویم که این ها جعلی است نه اصلی و بعدها چنین مطالبی را به اسلام افزوده اند و به تشیع حق دارد که در جوابم بگوید چرا وقتی تو مذاهب دیگر را نقد می کنی به اصل و فرع و باطل و راست و سند غیر سند کارت نیست و هیچ ضابطه ای نداری ؟ به جای خواندن گاتها با ان همه زیبایی به سراغ وندیداد می روی " 8 ""وندیداد در زمان ساسانیان به وسیله موبدان به اوستا افزوده شده است و سند نیست ، زبان زبان اوستا نیست و بینش و عقایدش مغایر روح و فکر  زردشت است تو می گویی : به این ها کاری ندارم ! همین که موبدان رسمی نوشته اند برای من کافی است . به عنوان یک متن زردشتی می خوانم و مسخره می کنم !!! او خلاصه کلامش را به روشنی بیان می کند . " 
این کارها برای تبلیغ و تحریک افکار عمومی و  جمع کردن مرید و مجلس بازی شاید خوب باشد ولی به عنوان یک کار منطقی و علمی صحیح نیست "9

شریعتی سپس به درستی حکم می کند که اگر بنا بر استناد به کتب نوشته شده توسط مسیحیان و مسلمانان و زردشتیان و یهودیان باشد می توان همه این ادیان را به شرک متهم کرد چرا که عقاید انحرافی درباورهای  همه ادیان وجود دارد . شریعتی در صفحه319 کتابش مثالهایی از عقاید شرک آلود همه ادیان ارایه می دهد  و مثلا عقاید شیخیه را در میان شیعیان شرک آلود می داند .  او  انتقاداتی نیز به باوز عامه و بعضی علمای شیعه دارد : " شخصیت های اسلامی ما تحت تاثیر مذاهب  انحرافی شرک آلود به شخصیت هایی تبدیل می شوند که جانشین رب النوع هایند و دست اندرکار خلقت انسان و تدبیر جهان  و نام مذهبی چنین هم اسلام است و چون می پرسی و اعتراض می کنی توجیه می کنند که فقط خداست که واحد است اما به دستور خداوند و تحت اجازه خود او این ها دست اندرکار خلقت و تدبیر امور جهان اند !"  چنین توجیهی کماکان یکی از توجیهات رایج برای برخی عقاید غالیانه و شرک آلود در میان برخی شیعیان است . چنانکه به صراحت  ائمه چهارده گانه و حتی وابستگان ایشان را در خلقت و خاصه تدبیر امور جهان ، دست اندر کار می دانند "10. شریعتی به صراحت این دیدگاه را برگرفته از اعتقادات جاهلی و رب النوع های  بین النهرین و ایزدان هندی و ایرانی می داند و توجیه اینکه چون به امر خداوند و دستور او در تدبیر امور دخالت می کنند پس این اعتقاد از شرک نیست نمی پذیرد ." این ها شرک است که  شرک انباشته از خدایانی است با سلسله مراتب ، بعضی کارمندند و بعضی مدیر کل ، بعضی رئیسند و بعضی وزیر "11  شریعتی  این روش را که بر اساس عقاید موبدان ساسانی و کتابهایشان ، دین زردشتی را محاکمه و محکوم کنیم غیر منصفانه می خواند 12 کاری که روش دایم سایتهایی مانند راه راستی است و در این راه از سخنان شریعتی نیز سوء استفاده می شود . او  شناختن و  قضاوت کردن زردشت و دین زردشتی را بر اساس دین ساسانیان  گول زدن خود  و  برای چندمین بار خیانت به خود می خواند 13    


بخش سوم : نمونه هایی از دیدگاه های مثبت  شریعتی در مورد زرتشت ، دین زردشتی و عقاید زردشتیان 
سایتهایی مانند راه راستی و مخالفان زردشتیان همانگونه که در تحریف و تقطیع و مصادره به مطلوب سخنان شریعتی بر ضد عقاید زردشتیان از هیچ جمله و سخن و بخشی نمی گذرند به همین صورت هرگز از تاییدات شریعتی از عقاید توحیدی زردشت و ستایش او از گاتها و خود زردشت سخن نمی گویند . اما این سخنان همانند سخنانی که به استناد شریعتی بر علیه زردشتیان نقل می کنند توسط او گفته شده و در کتابهایش چاپ شده و نشانگر دیدگاههای اوست . 

الف - تحسین و تایید گاتها در سخنان شریعتی
- شریعتی در کتابش هرجا به گاتها رسیده آنرا با صفات شایسته ستوده است در صفجه 317 گاتها را واجد صفت زیبایی می داند .
- به نقل از زبان شناسان برجسته ای مانند بنوئیست (در یکی از معدود ارجاعاتش به علمای زبان شناسی ) گاتها را اثر خود زرتشت می داند (ص 321)
- گاتها را به عنوان قدیمی ترین زبان و مفاهیم شناخته شده ما ایرانیان می داند (ص 321)
- او می گوید " در گاتها رگه هایی از یک توحید زلال ، از یک احساس پرستش بسیار متعالی  و از سخن عاشقانه روحی که بر علیه عصر خود و مذهب منحط زمان اش و علیه جهانی که به شکل شرک بر مردم تحمیل کرده بودند ، برشوریده " ( ص  326 )
- یکی از نقدهایی و ادعاهایی که مخالفان گاتها ارایه می دهند این است که گاتها به صورت شفاهی و سینه به سینه نقل شده و همین را دلیل بر تحریفش و نقصش میدانند . شریعتی بر خلاف دیدگاه ایشان مدعی است که در جهان کهن که کتابت هنوز رایج نبوده متون مقدس به صورت شفاهی نگهداری می شده و تغییر و حتی تپق در نقل متون مقدس گناهی بسیار بزرگ بوده . او سپس همین روش را حتی در زمان اسلام رایج می داند  و معتقد است خواندن و حفظ قرآن سنت بوده و کسانی که در نقل قرآن خطا می کردند حتی شلاق زده می شدند . (ص 327) . چنین سخنی با مستندات و مشاهدات ما نیز همخوانی دارد چه  تمامی سنت و سیره پیامبر و امامان نه به صورت مکتوب که به صورت روایی و سینه به سینه نقل شده و حتی با توجه به نقص خط اولیه کتابت قرآن یعنی خط کوفی و خط رایج در زمان پیامبر قرائت قرآن به صورت حفظی بوده و همین امر موجب اختلاف در قرائات قران شده است که همه علمای شیعه و سنی این اختلاف قرائات را قبول دارند . 
- شریعتی گاتها را معتبر ترین بخش اوستا می داند (ص 28 3)  "معتبرترین بخش اوستا خوشبختانه وجود دارد و اگر می گویک خوشبختانه به این دلیل است که به آنچه که داریم معتقدیم و ایمان دارم  که از هرلحاظ در مرتبه اعلایی است " (ص 328)

- شریعتی در تایید مجدد گاتها ذکر  اسامی امشاسپندان در گاتها را به عنوان صفات اهورمزدا می داند (ص 340 )  


ب- تحسین و تایید زردشت  در سخنان شریعتی 

- شریعت زردشت را فیلسوف ،متفکرو شخصیتی بزرگ می داند (صفحه 320) 

-شریعتی معتقد است امکان ندارد شخصیتی مانند زردشت هم موحد باشد و هم مشرک . او با دلیل عقلی و نقلی اثبات می کند با مراجعه به متون قدیمی تر زردشتی موحد بودن زردشت و افزوده شدن اعتقادات زردشتی بعد از زردشت اثبات می شود (ص 321) او حکم قطعی می دهد که " من معتقدم  که زرتشت بی شک موحد بوده است " (ص 16)
- شریعتی در ابهامات تاریخی زردشت را همسان با عیسی و موسی و ابراهیم می داند . او معتقد است در زندگی تمام پیامبران کهن ابهاماتی وجود دارد و با این دیدگاه که ادیان سامی و پیامبرانشان تافته جدا بافته هستند کاملا مخالف است .(ص 323)

- شریعتی  می گوید :" ایرانی قرن ها پیش  به دوره خداپرستی رسیده بود و 1200 سال پیش از اسلام زردشت رهبری انتقال جامعه ایرانی از بت پرستی به خدا پرستی را عهده دار شده بود .( تاریخ ادیان  ج 2 ص 16 )


پ- تایید عقاید موحدانه و خدا پرستانه اولیه زردشتیان 
- شریعتی نشانه هایی از توحید خالص را در متن اوستا معرفی می نماید او معتقد است در بخش هایی از اوستا که اهورمزدا خالق نور و ظلمت و 
سپنتا مینو و انگره مینو دانسته شده است زبان و اندیشه توحید را می یابیم  . او مدعی شرک در بخش های دیگر اوستا می شود ولی بخش های
 توحیدی را از خود زردشت و بخش های مشرکانه را از تحریفات موبدان می داند .14
به این ترتیب او صراحتا عقاید مندرج در گاتها را موحدانه دانسته و معتقد است هرچه از زمان و زبان گاتها فاصله گرفته می شود عقاید شرک آلود 
در اوستا تقویت می گردد15 . این برداشتی است که اکثر اوستا شناسان برجسته نیز آنرا تایید می کنند .
- شریعتی در نتیجه گیری منطقی خود در انتهای بحث (ص 323 ) به قطعیت اوستای قدیم را یک متن دینی توحیدی می نامد .
- شریعتی در صفحه 337 کتاب  خود معترف است که پیامبر با زرتشتیان معامله اهل کتاب کرده است و به این ترتیب همانند یهودیان و مسیحیان
 از نظر پیامبر اسلام  اصل دین زردشت مذهب شرک نیست بلکه زرتشتیان زمان پیامبر عقاید مشرکانه داشته اند .
- این موضوع که پایه ها و اصول دین مانند نبوت و معاد توسط اسلام به ایرانیان اموخته شده است را صراحتا رد می کند و معتقد است ایرانیان خود 
این باورهای پایه ای دینی را در عقایدشان داشته اند " اصل اعتقاد به نبوت و حی ، ایمان به غیب ، ایمان به قیامت ، ایمان به بهشت و دوزخ ، 
ایمان به حساب و عقاب و ایمان به فرستاده  خدا برای هدایت مردم ، 

برای ایرانی ها اصول تازه ای نبود که اسلام عرضه کند ، خود این همه را داشتند" (صفحه 16)


ت- تایید این موضوع که عقاید خرافاتی و غیر توحیدی بعدها وارد دین زردشتی شده است 
شریعتی در کتاب شناخت ادیان صفحه 317 می گوید : "وندیداد در زمان ساسانیان به وسیله موبدان به اوستا افزوده شده است و سند نیست ،
 زبان زبان اوستا نیست و بینش و عقایدش مغایر روح و فکر زردشت است 

ث- ذکر دلایل بشری برای عدم تحریف قرآن  
شریعتی دلیل عدم امکان رسوخ تحریفات در قرآن را رشد و پیشرفت بشر در قرن ششم میلادی و آغاز دوره کتابت عمومی میداند16 .
به این دلیل ظهورتمدن های بزرگ ایران و روم و متمدن شدن بشر را عامل اصلی ای برای عدم تحریف قرآن می داند . 

ج- مشابهت های در تحریف عقاید اسلامی و زردشتی 
شریعتی معتقد است ادیان الهی به صورت های مشابه و تکرار شونده ای با گذشت زمان از اصل و گوهر خود دور می شوند و  تحریفات و خرافات و عقاید جعلی و انحرافی در آنها نفوذ می کند و در این مشابهت تاریخ اسلام را مشابه تاریخ دین زردشتی میداند . شریعتی در صفحه 327 کتاب خود می گوید هرچه از زمان اسلام اولیه دورتر می شویم اعتقادات غیر اسلامی بیشتر در دین مردمان رسوخ می کند و موانع عدم تحریف برداشته شده و کسانی اعتقادات مردم را به هر شکل که دلخواه ایشان است گریم و تحریف می کنند .


چ- نظرات شریعتی در قتل عام مردم خراسان توسط مسلمانان
شریعتی نظرات متفاوتی نسبت به مخالفان دین زردشتی و فرهنگ ایران باستان و مرتضی مطهری  در خصوص  قتل عام مردم بخارا پس از حمله اعراب دارد .

 او در صفحه 28 کتاب اش  تایید می کند که  مردم بخارا سه بار علیه مسلمانان مهاجم شورش می کنند و هر سه بار پیاپی قتل عام می شوند .


1 تاریخ و شناخت ادیان 2 ص 308
2 همان ص  312
3 همان ص  315
4 همان ص 315
5 همان ص 315
6 همان ص 316
7 همان ص 316
8 همان ص 317
9 همان ص 317
10 همان ص 319
11 همان ص 320
12 همان ص 325
13 همان ص 326
14 همان ص 320
15 همان ص  322

16 همان ص 323

استقلال دین و علم و دیدگاههای مصباح یزدی در تقابل با انتقادات سایت راه راستی از زرتشتیان

استقلال دین و علم و دیدگاههای مصباح یزدی در تقابل با انتقادات سایت راه راستی از زرتشتیان 

سایت راه راستی  در ادامه دعاوی خود مبنی بر اینکه زرتشتیان هیچ دیدگاه علمی و یقینی ندارند مطلبی در نقد سخنان موبد خورشیدیان درج نموده است که در مصاحبه مکتوب خود می گوید :«دین و باورهای مذهبی بر پایه دلیل و برهان علمی بوجود نیامده و خیلی از باورهائی که همه پیروان مذاهب به آن معتقدند و در زندگی بکار می بندند، صرفا علمی نیست.» (پاسخ به پرسشهای دینی زرتشتیان، ص ۱۷) 

این نقد مبتنی بر این فرض نادرست است که عقاید اسلامی و شیعه امامیه در ارتباط مستقیم با علم و دارای مشترکات فراوان با آن است ولی دیدگاههای متفکرین شیعه امامیه نشان می دهد که مواضع ایشان در رابطه دین و علم با نظرات موبد خورشیدیان به صورت ساختاری مشابهت دارد .

 به این نوشته علامه طباطبایی در تعریف دین توجه نمایید :

“دین نظام عملی مبتنی بر اعتقاد است . و مقصود از اعتقاد در این مورد تنها علم نظری درباره هستی و انسان نیست زیرا علم نظری به تنهایی مستلزم عمل نیست” تفسیر المیزان ج۱۵ ص ۸
مشابهتی نمی بینید ؟ هر دو یک حرف زده اند . دین نظام اعتقادی و علم نظام عقلی و لزوما اعتقادات بشر عقلی نیستند . این مربوط به دین خاصی هم نیست و در بسیار ادیان دیده می شود که اعتقاداتی خلاف صریح عقل بروز می کند مثل قمه زنی کسی که قمه می زند اینکار را به عنوان اعتقاد و رفتار دینی انجام می دهد .
مصباح یزدی در بررسی رابطه دین و علم بحث مفصلی دارد . بر مبنای تعاریف مختلف دین و علم او این رابطه را متفاوت می داند اما نکته جالب اینجاست که در ۱۸ مورد از این تعاریف علم و دین را کاملا متباین و واجد حداقل نکات اشتراک می داند !!!!۱
“دین به معنای «اعتقاد به امر قدسی» نیز به این دلیل که یک اعتقاد جزئی (و شخصی) است، هنگامی که با علم به معنای «شناخت حصولی کلی» مقایسه شود، وجه مشترکی با آن نمی‌یابد و لذا رابطه میان آن دو «تباین» خواهد بود.”
مصباح یزدی رابطه علم ودین ص ۱۱۱
و در سه مورد عموم و خصوص مطلق می داند که از قضا خلاف نظر شما عموم را به علم و خصوص را به دین می دهد و قلمرو علم را فراتر از دین می داند :
“رابطه عموم و خصوص مطلق را میان اصطلاحی دیگر از علم و دین نیز می‌توان یافت. دین به معنای «اعتقاد به امر قدسی» با علم به معنای «اعتقاد جزمی» چنین رابطه‌ای دارند، زیرا هر اعتقادی به امر قدسی، یک اعتقاد جزمی است، لکن هر اعتقاد جزمی، الزاماً اعتقاد به امر قدسی نخواهد بود. به دیگر سخن، قلمرو اعتقادات جزمی بسی فراخ‌تر از اعتقاد به امر قدسی است”
و نهایتا در بیشتر تعاریف این رابطه را از نوع عموم و خصوص من وجه می داند یعنی این دو را دایره هایی می داند که در بخشهایی با یکدیگرند اشتراک دارند ولی بخش از دین خارج از حیطه علم و بخشی از علم خارج از حیطه دین است .
“دین و علم در بقیه اصطلاحات خود، گذشته از مسائل و قلمروهایی مستقل، دارای قلمروهایی مشترک نیز هستند، و به تعبیر منطقی، رابطه میان آنها رابطه عموم و خصوص من‌وجه است” ص ۱۱۵ همان کتاب
“بسیاری از مسائل علمی مستقیما با دین ارتباط ندارند و از مسائل اختصاصی علم تلقی می‌شوند” ص ۱۱۶
“بر اساس تعریف، مسائل متافیزیکی و ماورای تجربی، مانند آنچه به مرحله زندگی بعد از مرگ و قیامت مربوط می‌شود از قلمرو علم خارج است”

به نظر می رسد متفکرین شیعه مانند علامه طباطبایی و مصباح یزدی و مطهری نظرشان کاملا شبیه موبد خورشیدیان است و منتقدان دین زرتشتی بدون اگاهی از رابطه دین و علم بر مبنای تعاریف رایج صرفا انتقاداتی بدون تعمق و بررسی دقیق به ایشان وارد می کنند .