نقد دعاوی غیر مستند در متون باستانی ایران و عقاید کهن ایرانیان

طرح دعاوی غیر مستند و تفرقه افکن در میان ایرانیان بر خلاف مصالح عمومی ملت و سرزمین ایران است . این صفحه تلاشی است برای نقد مستند و عقلانی ادعاهای تفرقه افکنانه مذهبی در میان ایرانیان به خصوص مابین اکثریت مذهبی جامعه و جامعه زرتشتیان ایران

نقد دعاوی غیر مستند در متون باستانی ایران و عقاید کهن ایرانیان

طرح دعاوی غیر مستند و تفرقه افکن در میان ایرانیان بر خلاف مصالح عمومی ملت و سرزمین ایران است . این صفحه تلاشی است برای نقد مستند و عقلانی ادعاهای تفرقه افکنانه مذهبی در میان ایرانیان به خصوص مابین اکثریت مذهبی جامعه و جامعه زرتشتیان ایران

پاسخ ادیان نت به مطلب اتحاد ایرانیان و یمنی ها بر علیه خاندان ابرهه و دفاع مخالفین تاریخ ایران باستان از ابرهه

تکمله : پس از انتشار این مطلب به همت و لطف بنده خدا جناب آفر که بنده تلاش ایشان را برای دفاع از عقاید هرچند اشتباه و باطل می ستایم پاسخی در سایت ادیان درج شده است به شرح زیر :

پاسخ به کامنت جناب offer و دفاع از مقاله "نقش انوشیروان در حوادث تلخ یمن".... 1. وبلاگ نویس مذکور به عنوان مقاله اشکال گرفت و مدعی شد که این عنوان جعلی است. در حالیکه اسناد ارائه شد که شکم های بسیاری در یمن به دستور انوشیروان پاره شد و در این میان چه بسیار بیگناهانی که سزاوار کشته شدن نبودند ولی کشته شدند. گویا ایشان چین مسائلی را مصادق حادثه تلخ نمیداند. 2. ذویزن جانشین ذونواس بوده یا نبوده؟ به هر حال نتوانست بر حبشیان غلبه کند و لذا به دربار انوشیروان پناهنده شد. 3. گفتیم که انوشیروان وعده کرد و به وعده خود عمل نکرد. سند هم ارائه کردیم (از ترجمه الکامل) و سند هم کاملا درست است. میتوانید مراجعه کنید. از متن عربی هم سند میدهیم: ج1 ص 447-448: [https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/14067] حرفمان درست است و آن وبلاگ نویس دروغ گفته است. 4. درباره راهزن بودن آن افراد، خود وبلاگ نویس هم اعتراف کرده است که آنان مجرم و زندانی بودند. راهزن بودن انان هم در اسناد آمده که درست است. 5. ما را مدافع ابرهه نامید در حالیکه ما در این مقاله دفاعی از ابرهه نکردیم. اما معتقدیم رفتارهای انوشیروان هم صحیح نبود. این حرف به معنی دفاع از ابرهه و مجرمین حبشی نیست. منتها وبلاگ نویس طوری وانمود کرد که گویی ما مدافع ابرهه هستیم. 6. تاریخ طبری را در سایت توضیح دادیم و بارها گفتیم که الزاما همه مطالبش صحیح نیست. اگر کسی معتقد است که گفتار طبری درباره حوادث یمن صحیح نیست خوب دلیل بیاورد. وبلاگ نویس مذکور شخصاً بر حوادث یمن صحه گذاشته است. پس بحثی نمیماند. آنچه طبری درباره حوادث تلخ یمن گفته صحیح است و بهترین سند بر صحت حرفهای او حضور ایرانیان در یمن تا سالهای طولانی پس از آن اتفاقات است. 7. وبلاگ نویس بی سواد مدعی شد که محمد بن عبد المنعم الحِمیَری یمنی نبوده است. در حالیکه اگر ذره ای سواد داشت متوجه میشد که حمیر یکی از قبائل یمن است. اینکه شخصی در جایی دیگر دنیا بیاید نافی اصالت او نیست. در این مقاله هم عرض کردیم که حمیری اصالتاً یمنی است. کاملا واضح است. عجیب است که اینقدر پرت بوده و با این حال به نقد این مقاله پرداخته است. 8. اگر نکته ای را گمان میکنید بی پاسخ مانده بفرمایید

و در مطلب دیگری هم سند اصالت یمنی حمیری را بیان کرده :

سلام. سند از اینکه حِمیَری‌ها یمنی هستند: [https://www.britannica.com/topic/Himyar] و درباره تاریخ یعقوبی هم ایشان به اختصار تاریخ نویسی کردند. از جزئیات سخنان او حضور ذهن ندارم ولی به اصل جنگ اشاره کرده است.

در پاسخ ایشان نخست مواردی که جواب داده اند را بررسی می کنیم و سپس به مواردی که ترجیح داده اند بازهم در پرده بماند و گفته نشود فهرست وار سخن خواهیم گفت .

در بند یک در خصوص عنوان مقاله که اصلا موضع مهمی هم نبوده سخن گفته اند .در مطالب نوشته بنده توضیح کامل در مورد سیر ماجرا داده شده است . قاعدتا با این رویکرد ایشان باید برای جوانان یهودی کشته شده در بمب گذاریهای حماس هم دلسوز باشند و مثلا تیتر بزنند نقش دولت ایران در حوادث تلخ اسراییل !!!!چون این جوانان دقیقا وضعیت مشابه همین حبشی ها دارند یعنی اولا : مهاجم و غاصب هستند ثانیا : کسانی در دفاع و برای مقاومت در برابر اشغال با ایشان مبارزه کرده اند ثالثا : یک دولت خارجی از مظلوم حمایت کرده و در نهایت در این جدال کودکان و جوانان غیر نظامی از جماعت غاصب کشته شده اند .  اما از این خبرها نیست . حتی اگر خاندان پیامبر و اهل بیت در این رویداد از عملکرد ایرانیان و دوستانشان مسرور شده باشند برایشان مهم نیست چون دشمنی ایشان با ایرانیان است . مشخص می شود که اشک ریختن ایشان هم برای حبشیان 15 قرن پیش اشک تمساح است .

در بند دوم بر بی اطلاعی خودشان از تاریخ وقایع صحه گذاشته ، اینکه ایشان نمی داند ذویزن از چه زمان وارد معرکه شده و اصلا تا قبل از این وقایع حاکم یمن نبوده  شاید برای ایشان بی اهمیت باشد ولی در سیر وقایع قبل که ایران هیچ تاثیری در ان نداشته نقش ذونواس یهودی بسیار مهم است . اوست که مسیحیان را آتش می زند و نزاع را مذهبی می کند .

در بند سوم بر ادعای کذب قول دادن انوشیروان به ذویزن تاکید کرده و سند ادعایش را هم نسخه عربی !!!! کامل ابن اثیر ذکر کرده در حالیکه در متن اصلی سند این ادعا را "ابن اثیر جزرى ، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران ، ترجمه ی عباس خلیلى و ابو القاسم حالت‏ ، ناشر: مؤسسه مطبوعات علمى‏ ، تهران‏ 1371 ، ج ‏5 ، ص 88 - 89 " ذکر شده که تصویرش را در بالا اورده ام و در ترجمه مشخص است که هیچ خبری از قول انوشیروان نیست بلکه انوشیروان از همان ابتدا می گوید که نمی خواهد چنین کاری انجام دهد .

این دوستان اگر راست می گفتند می بایست صحت ادعایشان را با همان سندی که در مطلب اورده بودند نشان می دادند . اما ببینیم متن عربی چه می گوید و این پرش از ترجمه فارسی به متن عربی فقط برای سر دواندن است یا  واقعا در متن عربی چیز دیگری نوشته شده است ؟

در صفحه 433 همین منبعی که ذکر شده می خوانیم :

ودخل إلى کسرى معه فأکرمه وعظمه وذکر حاجته وشکا ما یلقون من الحبشة واستنصره علیهم وأطمعه فی الیمن وکثرة مالها، فقال له کسری أنوشروان إنی لأحب أن اسعفک بحاجتک ولکن المسالک إلیها صعبة وسأنظر وأمر بإنزاله فأقام عنده حتى هلک.

مشاهده می فرمایید که کاملا منطبق بر ترجمه ابوالقاسم حالت است و ذویزن سعی داشته انوشیروان را به طمع یمن و اموالش وارد معرکه کند اما انوشیروان در پاسخ گفته است : که من دوست دارم تو را به حاجتت برسانم ولی راه های رسیدن به یمن صعب است و در پایان گفته است : و سانظر   معنای ان مشخص است یعنی بررسی می کنم و پاسخ می دهم .

بار دیگر از این جماعت باید پرسید کجای این نقل حکایت از قول انوشیروان به ذی یزن می کند ؟ وقتی کسی می گوید سانظر یعنی بررسی و کنکاش می کنم یعنی پاسخ و قول داده است ؟

اما ایشان سند خود را صفحات 447 تا 448  قرار داده اند به سراغ این صفخات برویم :

 فعاد إلى کسرى فاعترضه یوما وقد رکب فقال له: إن لی عندک میراثا فدعا به کسرى لما نزل فقال له من أنت وما میراثک؟: قال أنا ابن الشیخ الیمانی الذی وعدته النصرة فمات ببابک فتلک العدة حق لی ومیراث فرق کسرى له وقال له بعدت بلادک عنا

در این جا سیف پسر ذی یزن پس از مرگ پدر نزد خسرو انوشیروان می رود و می گوید که میراثی از پدر دارد و اینکه پسر همان شیخ یمانی است که انوشیروان او را وعده یاری داده و در ملک انوشیروان مرده است .

انوشیروان هم همان پاسخ که به پدرش داد به او می دهد که کشور تو دور است و فایده ای برای ما ندارد و او لشکر خود را برای این کار به خطر نمی افکند .

این اصل متن و گزارش سندی است که با تحریف سایت ادیان به این حکایت بدل شده است :

" لذا به دربار انوشیروان پناهنده شد و از او یارى خواست. انوشیروان نیز به او وعده یِ یاری داد. وی به امید این وعده، نزدِ خسرو انوشیروان‏ ماند، ولى انوشیروان‏ به وعده ی خود وفا نکرد تا سرانجام زندگیِ ذو یزن به سر آمد. [1] پس از وی پسرش «سیف بن ذی یزن» از انوشیروان یاری خواست. انوشیروان این بار ....."

یعنی داستانی که در کامل به این صورت امده که ذویزن خودش به توصیه فرد دیگری و برای فرار از حبشیان نزد انوشیروان آمد و از او یاری خواست و انوشیروان به او پاسخ داد که موضوع را بررسی می کند تبدیل شده به اینکه 

- انوشیروان به او وعده داده 

- او نه از آوارگی و ترس از دشمن که به دلیل وعده انوشیروان در ایران مانده 

همه این ادعاها در متن کتاب ابن اثیر نیامده . در ادامه اما ایشان به سخن سیف استناد کرده که به انوشیروان می گوید تو به پدرم وعده دادی که کمکش کنی . فرض کنیم سند داستان ابن اثیر و همه وقایعش کاملا درست باشد . آیا همه ادعاهای شخصیت های داستانش هم درست هستند ؟ آیا همه شخصیت ها هم راستگو هستند . پس لابد باید پس از بیان ادعاهای یهودیان مدینه و مشرکان در همین تاریخ نیز همه دعاوی ذکر شده ایشان را پذیرفت . 

این درحالیست که خود متن کتاب دقیقا مشخص می کند که سیف فقط برای جلب کمک انوشیروان چنین ادعایی را طرح کرده و در اصل داستان که چند صفحه قبل خود این اثیر نقل کرده به صراحت می گوید که انوشیروان هرگز قول به ذو یزن نداده بلکه گفته است موضوع را بررسی می کند . 

مشخص شد که تحریف معنایی کاملی صورت گرفته تا انوشیروان را  بدقول و بدعهد بنمایند . سیر روایت نیز با منبع ادعایی کاملا مغایرت دارد 

به این بنده خدا که پاسخ را اورده می گویم شما اگر ذره ای صداقت داشتید و مدعی هستید که بدقولی انوشیروان در سند ادعایی شما روشن است لطف کنید به جای روایت جعلی ساخته خودتان اصل متن را بدون تحریف بیاورید که هرگز چنین نخواهید کرد و اینکه به جای اصل متن ترجمه یا متن عربی آدرسش را می دهید یعنی معترفید به تحریف و کذب بودن ادعایتان

در بند چهارم در پاسخ اینکه کلمه راهزن را تحریف کرده است نه جواب داده ونه سندش را ارایه داده ، در مطالب بالا گفته شد که در اسناد تاریخی متواتر ذکر شده که این لشکریان زندانیان و مجرمان بوده اند . اینکه این جماعت از کجا فهمیدند که جرم ایشان راهزنی بوده خدا عالم است ولی کماکان هیچ سندی ارایه نداده اند و مشخص است که این هم از داستان پردازیها و دروغ بافیهایشان است . قبلا گفتیم که سندشان که ادعا کرده اند از کتاب مصطفى عبدالله چلپى ، تقویم التواریخ‏  است چیست . یعنی :

اولا انچه آورده اند اصلا در متن کتاب چلبی نیست بلکه اضافات مصحح فارسی ان هم به نقل از یک دایره المعارف گمنام است 

ثانیا : در همین متن بی سند که از یک دایره المعارف بی نام و نشان اورده شده هم هیچ خبری از داستان راهزنی و سرقت نیست . 

البته ترجیح داده اند از کنار موضوع کتاب چلبی و متنی که اصلا مربوط به این کتاب نیست و  پاورقی مصحح است!!!! هم بگذرند چون پاسخی ندارند و نمی توانند این گاف را بپوشانند . همین متن را هم به روش تحریف گرانه اشان قلع و قمع کرده اند :

-  کلمه "مجرمین " را با کلمه "راهزنان" جابجا کرده  ، عبارت "- که به جرم شرارت در زندان بودند -" را جایگزین "مجرمینی که به همین مقصود از زندان آزاد شدند" کرده ، به کلمه ایرانیان "راهزنان" را افزوده تا بر مطلب کذب راهزن بودن ایرانیان تاکید کند . عبارت " که بر ضد استیلای حبشیان قیام کرده بودند " را حذف کرده تا از این عبارت کوچکترین مفهوم مثبتی به نفع یمنی ها و ایرانیان به ذهن خطور نکند 

عجب سندی !!!!!!

- در بخش پنجم می گوید  که ما ایشان را به خطا به  طرفداری ابرهه و حبشیان  متهم کرده ایم برای اینکه مشخص شود این سخن ما درست است یا خطا کافی است به متن مقاله این جنابان مراجعه کنید . بینیم برای ایرانیان و انوشیروان و زردشتیان چه کلمات و عباراتی به کار برده اند و برای حبشیان و طرف مقابل چه عباراتی از یک طرف هلستیوس پادشاه حبشه که یک مسیحی متدین بود   و سیاهپوستانی (که گناهکار بودن همه آنان هیچ گاه ثابت نشد) و زنان بی گناهی که شکمشان پاره شده و برده های بی پناهی که به انها ظلم می شود و در طرف دیگر ایرانیان راهزن  با نماینده سرکوب گر یک پادشاه نژاد پرست با همراهی سیف ابن ذی یزن وحشی ، ستمگر و بی رحم 

در این بین بی طرفی !!!! این سایت حکم می کند که در تحریف مطالب کتابهایی که به عنوان سند اورده مثلا قیام یمنی ها بر ضد حبشی ها را سانسور کند و اصلا هم کاری به این نداشته باشد که ملک یمن متعلق به یمنی ها و حمیری هاست و حبشی ها مهاجم و غاصب هستند . در توصیف این سایت  مردمان بومی یمن به جرم دوستی ایرانی ها با وجود اینکه به کشور و جان و مال و ناموسشان تجاوز شده گناهکار و باطل هستند و حبشی ها و ابرهه به لطف دشمنی و جنگ با ایران و ایرانی متدین و مظلوم جلوه داده می شوند .

در بخش ششم پاسخ ایشان همان جواب همیشگی این جماعت را داده که اگر مطالب طبری به نفع ما بود صحیح و اگر خلاف نظر ما بود جعل و کذب است . می گوید که ما دلیل برای رد سند طبری نیاورده ایم . اما متن نوشته بنده حاوی دلیل هایی به شرح زیر است :

- گفته ام چگونه نقل مستقیم طبری از وقایع بعد از اسلام را رد می کنید و نقل غیر مستقیم او به استناد کتب یونانی و .... را تایید ؟

- گفته ام نقل طبری ازتاریخ ایران در جای بسیاری اشتباه و منطبق بر اساطیر بوده است 

- گفته ام کدام عقل سلیم باور می کند شاه یمن اول شکم زنان حبشی را بدرد و بعد جوانان ایشان را با نیزه در جلو و عقب خودش قرار دهد !!!

اینها دلیل نیست ؟ گفته است بنده حوادث یمن را صحه گذاشته ام . متعجبم از این همه بی آزرمی . گفته ام در اینکه انوشیروان وهرز را به کمک یمنی ها فرستاد شکی نیست ولی جزئیات و ادعاهای مسیحیان و دشمنان ایران و مهم تر از همه تحریف های آشکار سایت ادیان را در کجا تایید کرده ام ؟!!!

اما دلیل ایشان بر تایید مطالب کتاب طبری این است که ایرانی ها در یمن بوده اند ؟ بودن ایرانی ها در یمن یعنی انوشیروان و ایرانی ها در یمن جنایت و بیداد کرده اند ؟ پس بودن تازیان در ایران هم یعنی همه جنایات منتسب به ایشان حقیقت دارد .

در بخش اخر به موضوع جغرافیدان اندلسی به نام حمیری پرداخته و مدعی شده چون نام او برگرفته از حمیر است پس لابد یمنی است . 

حتی در اینجا هم اشتباه کرده است و حمیر قبل از اینکه مانند امروز نام محلی باشد نام  قومی بوده است و استناد منطقه حمیر هم به همین قبیله بوده . خود حمیری در کتابش  می گوید : من دخل ظفار فلیتکلم بلغه حمیر   هرکس وارد ظفار شود باید به زبان حمیر سخن گوید  ص 404 در ص 403 در تعریف منزقه ظفار انرا پایتخت ملوک حمیر می خواند ( طبق نظر این جنابان پس یعنی پایتخت شهر حمیر ظفار است !!!!!). در حقیقت حمیر مانند کرد و لر از اقوام یمن است .

دلیل قطعی اینکه حمیر حداقل در زمان حمیری نام شهر و محل نبوده اینکه در همین کتاب الروض المعطار که دایره المعارف جغرافیایی است نام شهرها و محل ها به ترتیب حروف الفبایی آمده است و اما از نام حمیر خبری نیست !!!! یعنی از نظر حمیری که  در کتابش نام  تبریز و نیشابور و قم .... را آورده ، حمیر نام مکان جغرافیایی نیست .

دیگر اینکه آیا نام عالم و دانشمند و .... را شنیده ایدکه مثلا اینگونه باشد آیت الله تبریزی قمی ، حجت الاسلام یزدی تهزانی !!!!!

در میان اصحاب ائمه نام دو عالم قمی است با نامهای 

محمد بن عبدالله بن جعفر حمیرى قمى و عبدالله بن جعفر حمیرى قمى که از اصحاب امام یازدهم شیعیان هستند . خوب این بندگان خدا بالاخره اهل قم هستند یا اهل حمیر ؟

اما جالب تر از این مطلب سایت بریتانیکا در مورد حمیر است که در همان ابتدا گفته که ایشان قبیله ای از یمن هستند originally, an important tribe

حالا که مشخص شد حمیر نام قبیله و قومی است پس باید پذیرفت که انتساب فردی به قبیله ای یمنی  بعد از 7 قرن از گذشت اسلام چگونه می تواند مستند یمنی بودن آن فرد باشد ؟  به طور مشخص بعد از گذشت دو یا سه نسل یعنی کمتر از 120 سال دیگر هیچ کس نه زبان و نه لهجه اجدادش را نمی شناسد و موطنش  تغییر می یابد و اگر اینگونه نیست پس لابد آیت الله خمینی اصالتا هندی است علی رغم اینکه سالها از مهاجرت پدر و پدربزرگش به ایران گذشته و اکنون نوادگان ایشان را هم باید اصالتا هندی دانست !!! یا بسیاری از رجال ایرانی را باید اصالتا لبنانی و عراقی دانست !!!! 

اما اصل داستان این است که دوستان جاعل فریب همین اطلاعات اشتباهشان را خورده اند و گمان کرده اند چون نام نویسنده حمیری است لابد به اسناد قدیم یمن دسترسی دارد و می توانند مدعی شوند که یک یمنی که اجدادش 700 سال پیش از یمن به آفریقا رفته اند و خود در افریقا و اندلس زندگی کرده را می توانند مستند جعلیاتشان در مورد وقایع تاریخی یمن قرار دهند .نویسنده ای که در دایره المعارف جغرافیایی اش بعضی روایات تاریخی را بدون ذکر سند و به صورت کامل از سایر کتب تاریخی  مانند تاریخ ابن خلدون و ابن اثیر و طبری اقتباس کرده و از نظر زمانی هم کتابش هیچ تقدمی بر سایر اسناد ندارد .

هر عقل سلیم به سستی این ادعا پی میبرد وقتی از همان کتاب سند و توضیحات زادگاه و محل زندگی او ذکر شد . دروغ دیگر ایشان ذکر عبارت اسناد قدیم یمن در نقل ادعاهای حمیری بود . معلوم نشد این اسناد قدیم یمن از کجا آمده ؟ مشخصا تحریف و اضافات همین جماعت است که از این شیرین کاریها بسیار می کنند . چرا از این اسناد در کتاب خود حمیری خبری نیست ؟ در هیچ کجای دیگر هم خبری نیست جز ذهن تحریف گر و داستان ساز غالیان 

اتحاد ایرانیان و یمنی ها بر علیه خاندان ابرهه و دفاع مخالفین تاریخ ایران باستان از ابرهه

داستان اصحاب فیل و حکایت تاریخی نزاع ایران و روم بر سر حبشه دو مستند تاریخی وقایعی است که در دوره پادشاهی  قباد و انوشیروان و مقارن تولد پیامبر اسلام رخ داده . پیش از شروع این منازعه یمن دارای حکومتی محلی از فرزندان ملکه سبا بود که تحت حمایت کامل ایران قرار داشت . بخشی از یمنی ها زردشتی ، بخشی بت پرست بودند و بخشی از قبایل یمنی یهودی بودند و سالها همانند سایر نقاط شبه جزیره در کنار یکدیگر می زیستند . همچنین تعدای از ایرانیان ساکن یمن بودند و رابطه ایران و یمن رابطه ای کاملا دوستانه و مبتنی بر منافع طرفین بود . زردشتیان در پذیرفتن دیگران به کیش خود مشتاق نبودند فلذا موجب احتلاف مذهبی در منطقه هم نبودند .  اما اعزام مبلغین رومی به آفریقا و مسیحی شدن پادشاه و مردم حبشه در کنار موقعیت سوق الجیشی یمن به این اختلافات دامن زد .  حبشیان به روش تبلیغ و مهاجرت به یمن ، مسیحی گری را  در یمن شروع کرده و اختلافات مذهبی را شدت بخشیدند . در این میان قبایل یهودی به رهبری یوسف ذونواس به سبب دشمنی شدید با مسیحیان قیام کرده و شروع به کشتار مسیحیان نمودندبر اساس نوشته تاریخدانان بعد از به حکومت رسیدن ذونواس به مسیحیان اتیوپی و یمن در قلعه آنها در ظفر حمله کرد و آنها را تسخیر کرد و کلیساها را سوزاند. او سپس به نجران حمله نمود. او تمامی مردم شهر را که حاضر نشدند مسیحیت را ترک کنند کشت. رقم این کشتار حدود ۲۰۰۰۰ نفر تخمین زده می‌شود. او سپس نامه‌هایی به المنتظر سوم و قباد اول پادشاه پارسیان نوشت و به آنها توصیه کرد با مسیحیان همینگونه رفتار کنند. المنتظر در این زمان با سفیری از بیزانس ملاقات می‌کرد و محتوای نامه را به او نشان داد. شرح کشتار ذونواس سفیر مسیحی را شوکه کرد. بازماندگان این کشتار به نزد امپراتور روم جاستین اول رفتند و از او درخواست انتقام برای مسیحیان کردند.ذونواس تعداد بسیاری از مسیحیان حبشی را در اخدود انداخت ( که قرآن این واقعه را نکوهش کرده است ) . بالا گرفتن تنش مذهبی در یمن منجر به دخالت امپراطوری روم و نجاشی پادشاه حبشه شد . در سال ۵۲۵ م، پادشاه حبشه بر او حمله آورداو لشکر بزرگی از حبشیان را به یمن فرستاد و با فتح یمن و کشتار قبایل یهودی و قتل ذونواس بر یمن تسلط یافت  و ابرهه را بر یمن حاکم گردانید. .  . محمد جواد مشکور در کتاب خود ایران در عهد باستان می آورد: "در آغاز قرن ششم میلادی حبشی های مسیحی به عربستان حمله برده و یمن را به تصرف در آوردند. سردار حبشی که یمن را فتح کرد، ابرهه نام داشت. وی کلیسایی به نام قلیس در صنعا پایتخت یمن بنا نهاد، و آن را خواست مرکز حج عرب قرار دهد و برای خراب کردن خانه ی کعبه به مکه روی آورد. ولی چنانکه در تواریخ مسطور است موفق نشد و به علت طاعون [منظور سنگریزان اساطیری] در سال ۵۴۲ میلادی از نیمه راه باز گشت."

بنابر روایت های مختلف نهایتا ابرهه کشته شد و مسروق پسر یا برادر ناتنی او به جایش نشست . در زمان حکومت حبشیان مردم یمن به واسطه فشار مذهبی حبشیان و ظلم ایشان از ایشان ناراضی بودند . دیگر اینکه حکام حبشی بیگانه بر ایشان استیلا یافته و عقاید ایشان را  قبول نداشتند .در این هنگام مردم یمن و خاندان سبا دست کمک به سوی ایران دراز کردند  به امر انوشیروان وهریز در حدود سال ۵۷۰ میلادی (عهد تولد محمد پیامبر اسلام) با لشکری به تعداد ۸۰۰ نفر در ۸ کشتی از راه خلیج فارس به یمن رسید. دو کشتی وی در راه غرق شد، و شش کشتی با ۶۰۰ تن به سواحل حضرموت رسیدند. یمنی ها از آمدن لشکریان ایران شاد شده بر حبشی ها بشوریدند و مسروق آخرین امیر خاندان ابرهه با تیر وهریز که بر پیشانی او اصابت کرد، کشته شد و سلطه حبشی ها در یمن بر چیده شد. ایرانیان حبشی ها را از یمن بیرون راندند و سیف ابن ذی یزن به جانشینی ابرهه و نیابت حکومت ساسانی بر یمن امیر شد .  . ببینیم این سیف ابن ذی یزن که بود :

در تواریخ اسلامی سیف ابن ذی یزن بسیار ستوده شده است ، نقل شده که پس از پیروزی او بر احباش و بیرون راندن ایشان از یمن بزرگان قریش از این اتفاق بسیار مسرور گردیده و به خدمت ابن  ذی یزن رسیدند . از جمله شادباش گویان  به او عبدالمطلب نیای پیامبر اسلام  بود . شیعیان نیز این نقل را پذیرفته اند :

https://www.mashreghnews.ir/news/516110/

روایت  مجلسی در بحار الانوار به نقل از شیخ صدوق در کتاب کمال الدین است که می نویسد: 
ابن عباس روایت می کند: چون سیف بن ذی یَزَن حاکم مقتدر یمن دو سال پس از میلاد پیامبر صلّی الله علیه و آله در حبشه پیروز شد، هیئتی از مردم و اشراف و شعرای عرب نزد او رفتند تا به او تبریک بگویند و او را مدح گویند و از نیک قدمی و انتقام گیری او [از دشمنان] سخن گویند. در آن اوان هیئتی از قریشیان به همراه عبدالمطّلب بن هاشم و اُمیّة بن عبدشمس و عبدالله بن جُذعان و اسد بن خُوَیلد بن عبدالعُزّی و وَهب بن عبدمَناف در میان سران قریش نزد او رفتند و در صنعاء بر او وارد شدند و اجازه ورود خواستند. او در بالای کاخی به نام غُمدان نشسته بود. 

(منبع: بحار الانوار ج 15 ص 186 به نقل از کمال الدین ص 105 و اعلام الوری ص 10 و کنزالفوائد ص 82 )

ادامه این مجلس تهنیت گویی  به نقل از کتب شیعی 

فقال له عبد المطلب: إن الله قد أحلک أیها الملک محلا رفیعا صعبا منیعا شامخا باذخا، وأنبتک منبتا طابت أرومته، وعذیت جرثومته، وثبت أصله، وبسق فرعه فی أکرم موطن وأطیب معدن. فأنت - أبیت اللعن - ملک العرب وربیعها الذی تخصب به البلاد، ورأس العرب الذی له تنقاد، وعمودها الذی علیه العماد، ومعقلها الذی یلجأ إلیه العباد، وسلفک خیر سلف، وأنت لنا منهم خیر خلف، فلن یخمد من هم سلفه، ولن یهلک من أنت خلفه.ونحن أیها الملک أهل حرم الله وسدنة بیته، أشخصنا إلیک الذی أبهجک من کشف الکرب الذی قد فدحنا، وفد التهنئة لا وفد المرزئة.

کلمات منقول عبدالمطلب اوج ستایش از ابن ذی یزن است و این ستایش بی دلیل نیست چرا که بدن تردید خاندان ابرهه دشمنان قریش بودند و دشمنی خویش را به ایشان نشان داده بودند.

عبدالمطّلب به او گفت: ای پادشاه! خداوند تو را در جایگاهی والا و ایستا و استوار و سرفراز و ارجمند نشانده و تو را همچون درختی با بیخ و بُنی پاک و دلپذیر و ریشه های استوار و شاخه های برافراشته در گرامی ترین مهد و پاکیزه ترین رستنگاه رویانیده است، تو آن پادشاه عرب هستی که از هر نفرینی به دور است و بهار مردمان عرب هستی که از او سرسبز می شوند، تو ای پادشاه! آن سرآمد عرب هستی که از او فرمان می برند و آن ستون عرب هستی که به او تکیه می کنند و آن مأمن عرب هستی که بندگان به او پناه می¬آورند، پیشینیان تو بهترین پیشینیان بودند و تو بهترین فرزند آنان برای ما هستی، کسی که تو گذشته اش باشی پنهان نمی ماند و کسی که تو جانشینش باشی از بین نمی رود، ای پادشاه ما اهل حرم خداوند هستیم و خادمان خانه اوییم، آنچه ما را سوی تو فرستاده آن است که به دست تو سختی هایی که بر ما سنگینی می کرد از میان رفت و ما را شادمان کرد، پس ما برای تبریک آمده ایم نه برای اندوه.

ابن  ذی یزن  در این دیدار  به نقل تواریخ اسلامی شیعه و سنی  خبر رسالت پیامبر اسلام و اعتقاد به او را به عبد المطلب می دهد . در روایات صحابه و پیامبر اسلام نیز ابن ذی یزن بسیار  ستایش شده است  مثلا ادامه روایت را از بدایه و نهایه  می اوریم ( بدایه و نهایه - ابن کثیر جزء دو )

به او گفت: ای عبدالمطّلب! من از اسرار دانش خود امری را به تو می-سپارم که اگر کسی جز تو بود هرگز آن را نزد او روا نمی دیدم، اما تو را جایگاه نیکی برای آن سرّ می بینم و از این رو تو را از آن آگاه می کنم، باید نزد تو پنهان بماند تا این که خواست خداوند درباره آن فرا برسد چرا که خداوند این امر را برآورده می سازد.
پادشاه ادامه داد: من در کتابی نهان و دانشی پنهان که آن را برای خود برگزیده ایم و فقط خودمان از آن باخبر می شویم، خبری بزرگ و امری شگفت یافته ام که ارزش مرگ و زندگی عموم مردم و همه قوم تو و به ویژه خودت در آن خبر است.
عبدالمطّلب گفت: ای پادشاه! مردی همچون تو اهل شاد کردن و نیکی کردن است، بادیه نشینان همه قومی پس از قوم دیگر فدایت شوند آن خبر چیست؟!
پادشاه گفت: در تهامه پسری زاده می شود که میان کتف هایش خالی هست، امامت برای اوست و به یمن وجودش شما سروری می یابید تا روز قیامت.
عبدالمطّلب گفت: نفرین از تو دور باد! با این سخن من با نیک ترین هدیه ای که مسافری می تواند بگیرد بازمی گردم، اما اگر نبود شکوه و بزرگواری و بلندمرتبگی پادشاه، از او می خواستم از اسرار خود بر من بیافزاید و مرا شادمان کند.
سیف بن ذی یزن به او گفت: اکنون زمانی است که او یا زاده شده و یا زاده می شود، نامش محمد است، پدر و مادرش می میرند و جدّ و عمویش سرپرستی اش را به عهده می گیرند، او را نهانی به دنیا آورده-اند و خداوند او را آشکارا برمی انگیزد و از میان ما برایش انصار و یاورانی قرار می دهد و با آنان دوستان خود را عزت می بخشد و دشمنان خود را خوار می کند، با آنان از مردم بی نیاز می شود و جایگاه¬های گران قدر زمین را با آنان فتح می کند، بت ها را می شکند و آتش ها را خاموش می کند و خداوند رحمان را می پرستد و شیطان را دور می راند، کلامش فصل خطاب است و حکمش عدالت است، به نیکی امر می کند و خود به آن عمل می کند، از ناپسندی باز می دارد و خود آن را باطل می کند.
عبدالمطّلب گفت: ای پادشاه! بختت بلند باد و مقامت والا باد و مُلکت برجا باد و عمرت دراز باد! آیا ممکن است پادشاه روشن¬تر گوید و به من نشانه¬ای بدهد؟
ابن ذی یزن گفت: سوگند به خانه دارای پرده¬ و سوگند به نشانه های آن خانه، تو ای عبدالمطّلب بی-هیچ دروغ جدّ او هستی. ناگاه عبدالمطّلب به سجده افتاد.

ابن ذی یزن به او گفت: سرت را بلند کن که سینه ات شادمان شد و مقامت والا، آیا از آن چه برایت گفتم چیزی احساس کرده ای؟
عبدالمطلب گفت: من پسری داشتم که به او می بالیدم و به او مهر می ورزیدم، دختری ارجمند از دختران قوم خود یعنی آمنه بنت وهب را به همسری او درآوردم، او پسری آورد و او را محمد نامیدم، پدر و مادرش درگذشتند و من و عمویش سرپرستش شدیم.
ابن ذی یزن گفت: ابن همان کسی است که برایت گفتم، از پسرت مراقبت کن و او را از یهودیان بر حذر دار که آنان دشمن او هستند، اما خداوند راهی برای آنان به سوی او نمی گشاید، آن چه را برایت گفتم نزد خود نگهدار و مگذار قومی که همراهت آمده اند چیزی از آن بفهمند، زیرا من آسوده نیستم که این امر ارزشمند که او به ریاست می رسد به گوش آنان برسد، و خودشان یا فرزندانشان او را به دردسر بیاندازند و برایش دام بگذارند، من می دانم که پیش از بعثت او مرگ مرا درمی یابد، وگرنه با سپاهیانم به راه می افتادم و به یثرب، یعنی سرای فرمانروایی او می رفتم تا او را یاری کنم، من در آن کتاب گویا و دانش پیش گو یافته ام که یثرب سرای فرمانروایی اوست که در آن امر خود را استوار می دارد و یاوران او در آن جایند و آرامگاه او نیز در همان جاست، اگر از آن نمی ترسیدم که به او آسیبی برسد، چون کم سال است، همین الان امر او را آشکار می کردم و به دنبال او گردن کشان عرب را به زیر می کشیدم، اما من بدون این که کوتاهی کرده باشم، از این کار چشم پوشیدم و رو سوی تو و همراهانت آوردم. 

همین داستان به نقل از کتاب محلسی  : 
پادشاه گفت: تو کیستی ای سخنران! گفت: من عبدالمطّلب بن هاشم هستم. پادشاه گفت: یعنی خواهرزاده ما؟ گفت: آری. پادشاه گفت: نزدیک بیا. او نزدیک شد. آن گاه پادشاه رو به او و آن قوم کرد و گفت: خوش آمدید و مشرّف کردید و منّت گذاشتید، پادشاه سخن شما را شنید و خویشاوندی تان را دانست و قدوم تان را پذیرفت، شما مردان شب و روز هستید که هرگاه مقیم شوید ارجمندی با شماست و هرگاه رهسپار شوید ارمغان ها به سوی شماست. 
سپس آنان به میهمان سرا رفتند و یک ماه در آن جا اقامت کردند و دیگر به محضر او نرسیدند و او اجازه هم نداد بازگردند. باری از آنان یاد کرد و کسی را نزد عبدالمطّلب فرستاد و او را به مجلس خود فراخواند و با او خلوت کرد و سپس به او گفت: ای عبدالمطّلب! من از اسرار دانش خود امری را به تو می-سپارم که اگر کسی جز تو بود هرگز آن را نزد او روا نمی دیدم، اما تو را جایگاه نیکی برای آن سرّ می بینم و از این رو تو را از آن آگاه می کنم، باید نزد تو پنهان بماند تا این که خواست خداوند درباره آن فرا برسد چرا که خداوند این امر را برآورده می سازد.
پادشاه ادامه داد: من در کتابی نهان و دانشی پنهان که آن را برای خود برگزیده ایم و فقط خودمان از آن باخبر می شویم، خبری بزرگ و امری شگفت یافته ام که ارزش مرگ و زندگی عموم مردم و همه قوم تو و به ویژه خودت در آن خبر است.
 عبدالمطّلب گفت: ای پادشاه! مردی همچون تو اهل شاد کردن و نیکی کردن است، بادیه نشینان همه قومی پس از قوم دیگر فدایت شوند آن خبر چیست؟! 
پادشاه گفت: در تهامه پسری زاده می شود که میان کتف هایش خالی هست، امامت برای اوست و به یمن وجودش شما سروری می یابید تا روز قیامت. 
عبدالمطّلب گفت: نفرین از تو دور باد! با این سخن من با نیک ترین هدیه ای که مسافری می تواند بگیرد بازمی گردم، اما اگر نبود شکوه و بزرگواری و بلندمرتبگی پادشاه، از او می خواستم از اسرار خود بر من بیافزاید و مرا شادمان کند. 
سیف بن ذی یزن به او گفت: اکنون زمانی است که او یا زاده شده و یا زاده می شود، نامش محمد است، پدر و مادرش می میرند و جدّ و عمویش سرپرستی اش را به عهده می گیرند، او را نهانی به دنیا آورده-اند و خداوند او را آشکارا برمی انگیزد و از میان ما برایش انصار و یاورانی قرار می دهد و با آنان دوستان خود را عزت می بخشد و دشمنان خود را خوار می کند، با آنان از مردم بی نیاز می شود و جایگاه¬های گران قدر زمین را با آنان فتح می کند، بت ها را می شکند و آتش ها را خاموش می کند و خداوند رحمان را می پرستد و شیطان را دور می راند، کلامش فصل خطاب است و حکمش عدالت است، به نیکی امر می کند و خود به آن عمل می کند، از ناپسندی باز می دارد و خود آن را باطل می کند.
 عبدالمطّلب گفت: ای پادشاه! بختت بلند باد و مقامت والا باد و مُلکت برجا باد و عمرت دراز باد! آیا ممکن است پادشاه روشن¬تر گوید و به من نشانه¬ای بدهد؟ 
ابن ذی یزن گفت: سوگند به خانه دارای پرده¬ و سوگند به نشانه های آن خانه، تو ای عبدالمطّلب بی-هیچ دروغ جدّ او هستی. ناگاه عبدالمطّلب به سجده افتاد.

این داستان روایت شده در تواریخ اسلامی گرچه خالی از بزرگ نمایی و داستان سرایی نیست ولیکن نمایانگر رابطه دوستانه قریش و عبدالمطلب با فرزندان ذی یزن بوده است .

اما داستان روایت شده سایت راه راستی  مربوط به همین سیف ابن ذی یزن است . بعد از چهار سال از پادشاهی او ، چند جوان حبشی بر او شوریدند و او را کشتند . همزمان حبشیان که در این توطئه همداستان با توطئه گران داخلی بودند دگربار به یمن حمله کردند  .خبر به انوشیروان که رسید این بار دستور داد به هیچ حبشی در یمن رحم نکنند و نسل حبشیان را  در یمن براندازند . او دگر باره وهریز را به یمن فرستاد . سپاه حبشه را درهم شکست و  حبشیان یمن را کشتار کرد و فرزند ابن  ذی یزن  را دگر باره به سلطنت یمن رساند . خاندان ذی یزن  تا بعثت پیامبر در یمن امیر بودند و پس از ظهور اسلام از اولین امرایی بودند که به پیامبر اسلام گرویدند .

در حقیقت بدون نگاه به اینکه در واقع در این داستان دشمن اجنبی و مداخله گر در یمن نه ایران که حبشی ها بودند . حبشی ها هر زمان بر یمن استیلا یافتند امرای مسیحی اجنبی را بر مردم یمن تحمیل کرده و دین مردم را به زور تغییر میدادند در حالیکه اعراب و یمنی ها با ایشان مخالف بودند و  حضور ایران  در یمن برای کمک به امرای مشروع و محلی یمن و جلوگیری از استیلای  اجنبی بر ایشان بوده و ایران هرگز امیری غیر از پادشاهان کهن یمن ( فرزندان سبا ) بر این ملک  نگماشت . 

سایت دیگری که به صورت صریحتر رویه خود را به نام دفاع از اسلام در حمله به سایر ادیان شناخته است  و به صورت آشکار به مقدسات اهل سنت ، مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان و حتی عقاید شیعیان مخالف  حمله می کند سایت ادیان نت است . این سایت در مطلبی با عنوان جعلی نقش انوشیروان در حوادث تلخ !!!! یمن ( همان حوادثی که منجر به نجات یمنی ها از اجانب حبشی شد ) اکاذیب و ادعاهایی را به نقل از تاریخ طبری و ابن اثیر مطرح می کند :

"در عصر خسرو انوشیروان، هنگامی که حبشیان به دلایلی که در ادامه خواهد آمد، یمن را تصرف کردند، ذو یزن (حاکم یمن) نتوانست بر آنان فائق آید. لذا به دربار انوشیروان پناهنده شد و از او یارى خواست. انوشیروان نیز به او وعده یِ یاری داد. وی به امید این وعده، نزدِ خسرو انوشیروان‏ ماند، ولى انوشیروان‏ به وعده ی خود وفا نکرد تا سرانجام زندگیِ ذو یزن به سر آمد. " 

در این چند خط او برای تخریب وجهه انوشیروان چند دروغ آشکار طرح می کند :

- می گوید در زمان تصرف یمن توسط حبشیان ذی یزن حاکم یمن بوده در حالیکه در حوالی سالت 500 میلادی که حبشیها به یمن حمله کردند اولا ذونواس پادشاه یمن بود و ثانیا ذی یزن سالها بعد به دربار انوشیروان پناهنده شد . 

- دروغ بعدی وعده یاری انوشیروان به اوست در حالیکه انوشیروان به دلیل دوری یمن و دلایل دیگر که در منبع مورد اشاره سایت ذکر شده هرگز وعده ای به او نداد . منبع ادعایی سایت کامل ابن اثیر است . ببینیم ابن اثیر چه گفته :

با مقایسه متن و متن ادعایی دروغ نویسنده واضح و آشکار میگردد . مشاهده می نمایید که هیچگونه قول و وعده ای در کار نیست و این ادعا مانند همه تلبیس های این جماعت جعلی است .

- دروغ بعدی ادعای راهزن بودن سپاهیان ایران است . این سایت که بعید نیست از منابع مالی میهن نیز استفاده نماید ابایی ندارد که ایرانیان را در خطابی غیر منصفانه راهزن بنامد :

"پس از وی پسرش «سیف بن ذی یزن» از انوشیروان یاری خواست. انوشیروان این بار در حدود سال 570 میلادی، هشتصد نفر از راهزنان - که به جرم شرارت در زندان بودند - را آزاد کرد و به سرکردگى زندانى کهنسال دیگرى ملقّب به «وَهرِز» در هشت کشتى به یمن فرستاد که از آنها دو کشتى غرق شدند و شش کشتى با ششصد نفر به سواحل حَضرَموتِ یمن رسیدند. وهرز کشتی ها را آتش زد تا فکر بازگشت بر ذهن هیچ کس خطور نکند. راهزنان ایرانی با همکاری بومیان یمنی، مسروق پسر ابرهه را شکست دادند و «سیف بن ذی یزن» تحت حمایت حکومت ساسانی بر یمن مسلّط شد. [2]

در انتهای این بند با ذکر پانوشتی به شماره 2 مدعی شده اند که متن از کتاب تقویم التواریخ مصطفى عبدالله چلپى است :

[2]. مصطفى عبدالله چلپى ، تقویم التواریخ‏ ، مصحّح : میر هاشم محدث‏ ، ناشر: احیاء کتاب ، تهران ، چاپ اول 1376 ،  ص 208  تعلیقات و توضیحات

این کتاب اثری است از یکی سربازان ارتش عثمانی که بارها در نبرد علیه ایران شرکت داشته باشد . ببینیم مطالبی که در پانوشت ذکر شده چیست :

حال ببینیم در همین نقل چند معجون عجیب و غریب از خطا و دروغ و تحریف به کار رفته است :

-  کلمه "مجرمین " را با کلمه "راهزنان" جابجا کرده  ، عبارت "- که به جرم شرارت در زندان بودند -" را جایگزین "مجرمینی که به همین مقصود از زندان آزاد شدند" کرده ، به کلمه ایرانیان "راهزنان" را افزوده تا بر مطلب کذب راهزن بودن ایرانیان تاکید کند . عبارت " که بر ضد استیلای حبشیان قیام کرده بودند " را حذف کرده تا از این عبارت کوچکترین مفهوم مثبتی به نفع یمنی ها و ایرانیان به ذهن خطور نکند 

- اما شگفتی بیشتری در راه است ، اصلا این عبارات ربطی به کتاب تقویم التواریخ ندارند !!!! . باور نمی کنید به متن اصلی کتاب مراجعه می کنیم اصلا این مطالب در کتاب نیامده بلکه صرفا به عنوان پاورقی  مترجم و مصحح درتوضیحات اعلام کتاب آمده و اصل مطلب از یک دایره المعارف  نامشخص است که در ترجمه فارسی مترجم نامش را ذکر کرده  "دایره المعارف فارسی "  مطالبش هم مجموعا برگرفته از تاریخ طبری است بدون مشخص کردن منبع و صفحه و استناد !!

نقل های بعدی همگی از ابن اسحاق و تاریخ طبری است . این نقل ها به اندازه ای شگفت است که هر عاقلی به آن شک می کند . مثلا سیف ابن ذی یزنی که در تاریخ به هوشمندی و روشن بینی او گواهی شده است بعد از قتل عام سیاهان و دردیدن شکم زنان ایشان !!!!! چند نفر از ایشان را نیزه به دست در جلوی تخت پادشاهی خویش حرکت میداده !!!! عجبا 

یکی از نکات جالب توجه در برخورد دشمنان تاریخ ایران و میهن پاک ما ، نقل دلخواه تواریخ است یعنی هرجا که منافعشان موافق گزیده هایی از این کتب است به آن استناد می کنند و هر وقت که مخالف دیدگاههای مذهبی و اعتقادی ایشان بود طبری و ابن اثیر و خبرهای تاریخی ایشان را شدیدا محکوم می کنند . تقریبا تمام مطلب ادعایی این سایت از تاریخ طبری نقل شده ، منابع دیگر نیز مستقیما از طبری نقل کرده اند مانند ابن اثیر  . حالا ببینیم نظر این سایت در مورد طبری چیست :

این سایت در مطلبی با عنوان عمیق تر بیندیشیم !!!!!  (http://www.adyannet.com/fa/book/2230)  می نویسد :

"آیا تاریخ طبری از نظر صحت و استواری، به پایه ای است که بتوان گفت: تمام محتویات آن صحیح و پا برجاست؟ یا این که قضاوت در منقولات طبری و نظایر آن، نیاز به بررسی اسناد آن دارد؛ چرا که افراد وضّاع و کذّاب در اسناد تاریخ و تفسیر او بسیار است که اکنون مجال بازگویی آنها نیست."

این سایت  در ادامه در مورد ابن کثیر می گوید :"حال کمی درباره همین سند، که متن آن را مورّخانی مانند ابن کثیر شامی و ابن خلدونِ مغربی از قماش خود طبری نیز آورده اند، دقت کنیم و ببینیم آیا به گفتار این افراد می توان استناد جست:"

در ادامه می گوید : "متأسفانه این روایت ساختگی و مجعول، بعد از طبری در کتابهای تاریخ «ابن عساکر»؛ «کامل ابن اثیر»، «البدایه والنهایه»، «تاریخ ابن خلدون» و... پخش شده، که همگی بدون تحقیق از طبری پیروی نموده و پنداشته اند که آنچه او نقل کرده همان واقعیت است، بدین ترتیب مورخان متأخر نیز، از اکاذیب محفوظ نمانده و یکی پس از دیگری این دروغها را به عنوان «روایات تاریخی» نقل نموده اند. "

جالب شد . میگوید بدون تحقیق از طبری پیروی نموده و پنداشته اند که آنچه او نقل کرده همان واقعیت است . کلمات دروغ ها و روایات تاریخی بسیار جالب هستند .شما چه ؟ شما به چه حجتی مطالب طبری را عینا نقل می کنید و جالب تر اینکه جتی آن را هم تحریف کرده و تغییر می دهید ؟!!!   بیشتر از این حرافی و مغلطه و تلبیس در تاریخ دیده شده است ؟ انهم از جماعتی که همه این کژیها به اسم دین و تدین  می کنند . این سایت در مطلب دیگری طبری را به کتمان حقایق متهم می کند :

"گاه از سوی برخی از بزرگان اهل سنت تصریح و حتی توصیه شده است که وقایع تاریخی کتمان گردد،[1] این روال در آثار طبری نیز مصداق دارد. طبری در موارد متعدد کلیدی و حساس ازجمله احوال امامان و هم‌چنین اختلاف صحابه که به‌طور طبیعی اقتضای آن را داشته که نشان‌دهنده‌ی حق و باطل باشد، دست به کتمان واقعه زده است."

http://www.adyannet.com/fa/news/24910

و ادامه می دهد : " در موارد متعددی طبری اعتراف به کتمان حقایق کرده است"

اما شیرین ترین مطلب این سایت مطلبی با عنوان :"حقیقت درباره تاریخ طبری از زبان مؤلف" به نشانی http://www.adyannet.com/fa/news/21764 یافته می شود . در این مطلب نویسنده به خیال اینکه خواننده کوچک ترین آشنایی با زبان عربی ندارد و از انجا که می داند این مطالب ممکن بر ضد دعاوی ایران ستیزانه اش به نقل از طبری استفاده شود در تصحیح روی متن مقاله اش اورده : "این کتاب، در دو بخشِ تاریخ ایران و تاریخ اسلام به تدوین اخبار پیشینیان پرداخته است. جالب است بدانیم که آنچه در این کتاب پیرامون تاریخ ایرانِ پیش از اسلام آورده شده، بر اساس منابع بازمانده از عصر ساسانی و احیانا منابع شفاهی است. اما اخبار و روایات مربوط به عصر اسلامی، بر اساس روایاتی است که طبری به صورت پراکنده و یا متمرکز در منابع مختلف دیده و آنها را گرد آورده است. او در این باره می‌نویسد:

«و لیعلم الناظر فی کتابنا هذا ان اعتمادى فی کل ما احضرت ذکره فیه   

مما شرطت انى راسمه فیه، انما هو على ما رویت من الاخبار التی انا ذاکرها فیه، و الآثار التی انا مسندها الى رواتها فیه، دون ما ادرک بحجج العقول، و استنبط بفکر النفوس، الا الیسیر القلیل منه، إذ کان العلم بما کان من اخبار الماضین، و ما هو کائن من أنباء الحادثین، غیر واصل الى من لم یشاهدهم و لم یدرک زمانهم، الا باخبار المخبرین، و نقل الناقلین، دون الاستخراج بالعقول، و الاستنباط بفکر النفوس فما یکن فی کتابی هذا من خبر ذکرناه عن بعض الماضین مما یستنکره قارئه، او یستشنعه سامعه، من اجل انه لم یعرف له وجها فی الصحة، و لا معنى فی الحقیقة، فلیعلم انه لم یؤت فی ذلک من قبلنا، و انما اتى من قبل بعض ناقلیه إلینا، و انا انما أدینا ذلک على نحو ما ادى إلینا»


نویسنده  هیچ سندی برای این دسته بندی ارائه نمی دهد بلکه مطلب طبری کاملا خلاف ادعای اوست و طبری گفته هر انچه در این کتاب ذکر کرده خبر و روایت و شنیده های اوست و تقسیم بندی تاریخ ایران قبل از اسلام و بقیه مطالب باز هم از مطالب کذبی است که نویسنده مدعی شده . هر کسی که اصل کتاب تاریخ طبری را بخواند هم به چشم خود می بیند طبری برای همه خبرها و روایت های تاریخی سند اورده و مثلا عمده ادعاهای تاریخی اش از ایران باستان به سند از ابن اسحاق است و سلسله سند هم ذکر شده . 

نویسنده به دروغ می گوید او از منابع بازمانده عهد ساسانی استفاده کرده . در حالیکه طبری در نقل سند خبر به اندازه ای دقیق بوده که از هر نقل و سندی استفاده کرده  آنرا در کتابش اورده . در مورد  راویان شفاهی هم همواره نام آنها را اورده . این هم یک دروغ و تلبیس دیگری است که این سایت انجام می دهد. اما ادامه مطالب نویسنده :

"

روشن است که محمد بن جریر طبری می‌گوید که کتاب خود را بر اساس حجت عقل و استنباط فکر، تألیف نکردم. بلکه "فقط" اخبار را جمع‌آوری کردم. تئودور نولدکه (Theodor Nöldeke) نیز در این باره می‌گوید: «طبری تألیفات متعددی دارد که بعضی از آن بسیار پرحجم است. از جمله این آثار پرحجم او کتاب تاریخ بسیار جامعی است که از آفرینش تا اواخر زمان حیات او را در بر گرفته است. طبری بیشتر با علوم نقلی دینی سر و کار داشت و خود اهل تحقیق نبود و حتی اهل انتقاد تاریخی به آن معنی که در نزد بعضی از دانشمندان ایرانی آن قرن معمول بوده نیز نبوده است. تاریخ او التقاط مواد مطالب فراوانی است که با کوشش فوق العاده‌ای فراهم آمده است. مطالب منابعی که با یکدیگر اختلاف داشته‌‌اند در آن تحریر و تهذیب نشده است، بلکه در کنار یکدیگر گذاشته شده است»


و اما جان کلام را خودش در بند آخر اعتراف کرده و باید کسی به خود ایشان متذکر شود که :

پس از اینکه حقیقت درباره تاریخ طبری از زبان مؤلف آن روشن شد، امیدواریم افراد خرده‌گیر و بهانه‌تراش دست از لجاجت بردارند و هرچه در تاریخ طبری دیدند را بدون بررسی سندی در بوق و کرنا نکنند. بلکه پیش از قضاوت، خوب درباره گزاره‌های تاریخی تحقیق و اندیشه کنند."      همین مطلب  ساین ادیان نت بند آخر

نویسنده برای اینکه بعدا مدعی شود که فقط از طبری و ابن اثیر و امثالهم این داستان را نقل نکرده چند بخش از کتابهای پروکیپوس و کریستن سن هم نقل کرده اما همه این مطالب صرفا نقل خبر تصرف یمن توسط  یمنی ها به کمک پارسیان است و نه هیچ چیز دیگر . جالب است که او سوگ مندانه تاسف می خورد که چرا نویسنده رومی بیشتر به این داستان نپرداخته و این  سوگ مندی بی سبب نیست چرا که اگر چنین کشتاری از مسیحیان حبشی واقعیت داشت این نویسنده رومی و سایر نویسندگان که سایر تعرضات به مسیحیان را به عنوان شهدای مسیحی نقل کرده و انواع بزرگ نماییها در حق ایشان روا داشته بودند در روایت این ادعاهای طبری ساکت اند و چنین ادعاهایی نکرده اند . واضح است که عدم ذکر چنین کشتار کذبی در کتابهای شهدای مسیحی خود دلیلی بر غلو امیز بودن این روایات ابن اسحاق است . دیگر اینکه اگر کسی تمام این کتابها از ابن اثیر و طبری و ابن کثیر دمشقی و ... را ببیند متوجه می شود که روایت ادعایی در تمام این کتابها یکسان است در حالیکه در روایت های دوران معاصر خودشان هم چنین هم داستانی مشاهده نمی شود . البته دلیل امر کاملا مشخص است و خود این مولفین صراحتا در کتابهایشان  مطالب را به نقل از طبری بیان کرده اند که در اعتراف خود این سایت هم به آن اشاره شده است .

 - یکی دیگر از مطالب جالب توجه این مقاله  ایران ستیزانه این بند است :

"

محمد بن عبدالمنعم حِمیَری از تاریخ نویسان اصالتاً یمنی بر اساس متون کهن تاریخی یمن، تأیید می کند که انوشیروان دستور قتل عام سیاهپوستان و حتی همه رنگین پوستان را صادر کرد !! [11]

در پاورقی شماره 11 ذکر کرده "

[11]. محمد بن عبد المنعم الحِمیری ، الروض المعطار فی خبر الأقطار ، ناشر: مؤسسة ناصر للثقافة ، بیروت ، چاپ دوم 1980 ، ص 403 "

 حالا برسیم به دروغهای این بخش :

- اول ببینیم نویسنده کیست : نویسنده یکی از فقهای سنی اموی  اهل کشور مغرب  و اهل سبته است . نویسنده به دروغ برای رنگ و لعاب دادن به نوشته اش او را یمنی خوانده که کذب است .محدث و فقیه بوده و شاگرد یکی از امرای اموی غرناطه (اسپانیا ) در حکومت امویان  غرناطه بوده "الشیخ أبی إسحاق الغافقی"  . جغرافیدان بوده و درکتابش بعضی مطالب تاریخی هم یافت می شود چرا که اصلا کتابش در نقل شهرها و جغرافیا است 

مطالب زیر تصویر مقدمه کتاب اوست که صراحتا اهل سبته بودن و زندگی او در اندلس را ذکر می کند :

محمد بن عبد المنعم الصّنهاجی الحمیری (٢). یکنى أبا عبد الله ، ویعرف بابن عبد المنعم ، من أهل سبتة "    الاحاطه فی اخبار غرناطه  و همچنین از مقدمه همین کتاب در صفحات 3 و 5


 از شانس بد نویسنده مطلب سایت ادیان نت نویسنده اگر در ذکر تاریخ نابلد است ولی جغرافی دان است و در کتاب خودش  نام محل تولد خودش را فراموش نکرده است و سبته طبق کتاب خود او :

مشخصا می بینید که محلی است که مسلمین از انجا به اندلس وارد شده اند  و  در  آفریقا  واقع شده و قبایل بربر و عرب در آن ساکن هستند و سبته فعلی هم در سمت مقابل مدیترانه در مغرب فعلی واقع است  و بربرها در آن زندگی می کنند .

اما مطلب نقل شده در سایت : تصویر اصل مطلب 

هیچ مطلب خاصی در این صفحه به چشم نمی خورد . نویسنده ذیل توضیح اسم شهر ظفار خلاصه ای از نقل طبری را تکرار کرده . ترتیب نقل و فحوای مطالب با نقل طبری مو نمی زند و اسامی افراد ترجمه متن : زمانیکه کشته شد انوشیروان وهرز را به همراه 4000 هزار نفر از فارسیان برای اصلاح یمن برانگیخت و به او امر کرد که از بقایای حبشه حتی یک نفر باقی نماند پس از سیاهان حتی یک نفر را باقی نگذاشت و .... می بینید که نه خبری از تاریخ نویس یمنی هست ونه متون کهن یمنی در متن به چشم می خورد !!!! از رنگین پوستان دیگر غیر از سیاه پوستان هم خبری نیست !!! و نویسنده نیمی از مطالب ادعاییش کذب و جعل خود اوست .


نویسنده که در ارایه مستندات تاریخی و جعل انها همه تلاش خود را کرده نوشته خود را با ذکر ابیاتی از شاهنامه به پایان میرساند و آنها را دلیل ادعای خود می کند :

"

 وقتی خسرو انوشیروان دادگر به موبد دربار می گوید : «خرد باید و نام و فرّ و نژاد ، بدین چار گیرد سپهر از تو یاد...» یا وقتی که انوشیروان به نماینده ی سرکوب گر خود چنین می گوید: «هرآن کس که او دشمن پادشاست ، بکام نهنگش سپاری رواست ؛ جز آن هر که ما را به دل دشمنست ، ز تخم جفاپیشه آهِرمَنَست.» یا حتی در جایی نژاد را از ویژگی های مهم آدمی می شمارد: « چنان دان که کمّى نباشد ز داد ، هنر باید از شاه و راى و نژاد » 


این ادعاها آن قدر ساده لوحانه و پیش پا افتاده و بی ربط است که ارزش پاسخ دادن هم ندارد . گو اینکه مولف فردوسی را در جایگاه انوشیروان نشانده و گمان می کند که انوشیروان به جای فردوسی سخن گفته و این اوج بلاهت نویسنده است .


مشخصا همانگونه به استناد گفته های خود سایت و مطالب مستدل مشخص میگردد اصل داستان سند و روایت قابل اعتنایی ندارد و با عقل هر خردمندی نیز ناسازگار است که پادشاهی  لشکری از دزدان و راهزنان را مسلح کرده و پادشاه دیگری نیز دوستان و هم مسلکان جمعیت قتل عام شده ای را  خنجر به دست هر روز جلو و پشت سریر پادشاهی خویش آرایش دهد !!!

از جنبه دیگر نیز به این ترتیب مخالفین فرهنگ ایران باستان نشان می دهند که برای مخالفت با اعمال پادشاهان و ایرانیان قبل از اسلام حتی حاضرند از ابرهه و فرزندانش نیز دفاع کنند و  در هر نوع جبهه بندی که یک طرفش  ایرانیان باشند ایشان حق را به طرف مقابل داده از او پشتیبانی می کنند حتی اگر  طرف مقابل از دیدگاه قران و سنت طرد شده باشد و  دشمنی اش با پیامبر  و اجدادش در تاریخ مشخص شده باشد . ایشان که همواره داعیه دفاع از اهل بیت را دارتد در اینجا از رضایت اهل بیت از این داستان به سادگی می گذرند چرا که برای ایشان معیار حق و باطل نه  واقعیات تاریخی و میهنی و دینی که دشمنی کینه توزانه با مظاهر افتخار آمیز تاریخ ایران باستان است .  

در انتها  به مصداق این تصویر مخدوش از حق و باطل که توسط این دو سایت نمایش داده شده است جا دارد که برای نویسندگان  این دو سایت و هم فکرانشان آرزو نماییم که در دنیای دیگر با ابرهه و مسروق و خاندانش و  طبری و ابن کثیر  و ابن اثیر(که عمل و نظر ایشان را حق می دانند)در آن دنیا محشور باشند .

 .


 


پاسخ به مطلب چند شوهری زنان زرتشتی در سایت راه راستی

پاسخ به مطلب  چند شوهری زنان زرتشتی در سایت راه راستی 

در این سایت ادعا شده که از ظاهر ترجمه آقای عریان از ماتیکان چند شوهری زنان بر می آید !!!!!

ظاهر یکی از بندهای «مادیان هزار دادستان» (هزار رای حقوقی در زمان ساسانیان) جواز چند شوهری است و گویا همان کار قباد، رنگ قانونی به خود گرفته است.
در صفحه ۱۰۲، فصل هفتم (درِ طلاق) چنین آمده است:
«چنانچه (شوهری) به زن (خویش) بگوید که "من (تو را) نسبت به خویشتن سالار (و) مختار کردم" طلاق تحقق نیافته است، بلکه به او اختیار در شوی کردن به گونه چگرزنی داده است».
طبق این نوشته، در فرض بالا، زن در عین حال که شوهر داشته و طلاق نگرفته بوده می توانسته چکرزن شود. چکرزن کسی بوده که دومین بار ازدواج می کرده است.


این  استناد به ترجمه پهلوی واقعا ناصحیح است در موارد بسیار مشخص شده است . خاصه متاسفانه کم دانشی خود ما ایرانیان از زبان پهلوی و  متون پهلوی و ورود نابجا به ترجمه و تفسیر این کتب موجب چنین اشتباهاتی می شود . نمونه :

- در بند  3 از همین فصل صراحتا مشخص شده و از متن پهلوی خوانده می شود که  اگر در زمان فوت مرد زن و همسری نداشت باید شخصی به عنوان ستور زن  گمارده شود .  متاسفانه آقای عریان این کلمه را با ساده انگاری تمام به قیم ترجمه کرده در حالیکه قیم بسیار متفاوت است با ستور زن !!!!!

- اما در بند یک که مستند ادعای مدیر محترم سایت است و ایشان کماکان کتاب ماتیکان آقای عریان را که پر از خطاهای چنین است بر سر نیزه کرده و قلم را می فرسایند ببینیم که چه عجایبی در ترجمه فارسی رخ داده :

بخش اول ابهامی ندارد جز آن توضیحات داخل پرانتز که در هیچ جای متن نیست : ترجمه صحیح و بدون دستکاری بند اول :

(این )که به آن زن گوید :"من تو را بر خویشتن سالار کردم "

اما بند دوم :  اصل متن پهلوی :" پدیخشای کرده نیست "    آقای عریان این قسمت را به طلاق تحقق نیافته است ترجمه کرده !!!   طلاق در پهلوی عبارت "هلشن از زنی "  است که در عنوان همین بخش هم آمده ولی ایشان "پدیخشای کرده نیست " را به طلاق !!!! ترجمه کرده .  معنای متن برای هر مترجمی ابهام دارد چرا که کلمه پدیخشای هم معنای پادشاه  و هم معنای اختیار و هم معنای خاص نوعی از ازدواج و هم معنای جواز و اختیار به ازدواج  را می دهد .  در اینجا همان معنای حقوقی مد نظر است . پس ترجمه صحیح این است : 

(به منزله ) اجازه ازدواج پادشاهی نیست       

 جالب است که آقای عریان در ادامه ترجمه به درستی کلمه پدیخشایی را اختیار ترجمه می کند ادامه ترجمه عریان کاملا صحیح است : 

بلکه به او اختیار در ازدواج چکرزنی داده شده 


ترجمه کامل : (این )که به آن زن گوید :"من تو را بر خویشتن سالار کردم " (به منزله ) اجازه ازدواج پادشاهی نیست بلکه به او اختیار در ازدواج چکرزنی داده شده 


مفهوم متن کاملا مشخص است هیچ توضیح اضافه هم نمی خواهد : هر مردی سالار زنان و دختران است (بالذات ) و در قانون ساسانی اختیار ازدواج زن و دختر و در مواردی خواهر با مرد بوده و مرد می توانسته این سالاری را به خودشان برگرداند . اینجا می گوید که در ازدواج پادشازنی حتما جواز ازدواج و سالاری باید از طریق مرد باشد و حتی دختری که سالار خودش هست (یا زنی ) نمی تواند با این اجازه ازدواج پادشازنی کند بلکه فقط می تواند ازدواج  چاکر زنی کند .


توجه کنید که من در ترجمه تنها کلمات ربط و اشاره اضافه کردم حتی با حذف این کلمات هیچ تغییری در معنا به وجود نمی آید  :   که به آن زن گوید :"من تو را بر خویشتن سالار کردم " اجازه ازدواج پادشاهی نیست بلکه به او اختیار در ازدواج چکرزنی داده شده 

اما جناب عریان لطف کرده کلمات شوهر ، زن (خویش ) ، (تو را )  را از خود به ترجمه افزوده اند . این کلمات دارای بار معنایی هستند و در متن حقوقی نمی شود بدون دلیل حتی یک واو را جایگزین کرد .


البته استناد قبلی سایت راه راستی  به نقل یک تاریخ رومی در جواز قباد به اشتراک زنان هم  امری اثبات نشده است چرا که مرجع تاریخی این  ادعا کتاب جنگهای ایران و روم و نوشته یکی از رومیها است . استناد به نقل دشمن  آن هم دشمنی که  وقایع پس از مرگ  پیروز ساسانی پدر قباد را اشتباه نقل کرده و  به جای بلاش که بعد از پیروز به سلطنت رسید مدعی سلطنت قباد بعد از پیروز شده !!!!! امری دور از انتظار از سایت راه راستی نیست .

سوء استفاده از سخنان شریعتی در خرده گیری به عقاید زردشتیان

خلاصه

در مطلب مرجعیت دعاوی تاریخی شریعتی ذکر شد که اساسا استناد به دعاوی تاریخی شریعتی چه در تاریخ اسلام و تاریخ ادیان به اعتراف خود او  و    همچنین به صورت مستند درمطلب شریعتی و دین زردشتی خطاهای بیشمار و ادعاهای خلاف واقع او در گزارش تاریخی  و تحلیل دین   زردشتی تذکر داده شد . در ادامه ذکر می شود چگونه منتقدین دین زردشتی با تقطیع همین سخنان غیر مستند و استفاده دلخواه از جملات شریعتی  سعی می کنند برای دعاوی خلاف واقع خود سند و شاهد جمع کنند . سوء استفاده  از سخنان  شریعتی  در خرده گیری به عقاید زردشتیان 

بخش نخست : نمونه هایی از گزارشات تقطیع و تحریف شده از سخنرانی های شریعنی در سایتهای مخالف زرتشتیان 
 مستند به سخنان شریعتی دریافتیم که شریعتی خود نیز استناد به دعاویش را قبول ندارد . همچنین علمای شیعه معتقدبه  بی اعتنایی و نامربوط بودن سخنان او  هستند . از طرف دیگر خطاهای واضح و گاه بچه گانه او در مورد روایت تاریخی دین زردشتیان را متذکر شدیم . حال ببینیم  سایتهایی مثل راه راستی چگونه به همین دعاوی خلاف و پر اشکال استناد می کنند . سایت راه راستی دریک  مطلب نقل شده از یکی از صفحه های  پان عرب یکی از دعاوی  خلاف واقع شریعتی در خصوص ذکر ازدواج با محارم در اوستا   را  با تیتر  ازدواج با خواهر  بازنشر می کند . یکی از دلایل  ضعف سندی  و نبود دلیل  و شاهد منطقی برای این دعاوی همین استنادات ایشان به هر سایت و صفحه اینترنتی بی محتوا و مبتذلی است . در حقیقت سایتهایی مانند راه راستی از آنجا که برنامه و اهدافشان نه روشنگری که تبلیغ بر علیه زردشتیان است هرگز در بررسی مطالبی که نشر می کنند جستجو و بررسی و دقت به خرج نمی دهند . بلکه این مطالب را بسان غنیمتی میدانند که گاه چندین بار به صورت یکسان نشر میدهند . سایت راه راستی در اقداماتی جالب در مواقعی پس از نشر یک مطلب از مخاطب خود می خواهد که سند و مرجع  مطلب منتتشر شده را معرفی کند !!!!  و پس از معرفی  نشانی مطلب از معرفی کننده نشانی تشکر می کند. ولی  زمانی که اصلا  ادرسی برای مطلب منتشر شده وجود ندارد قاعدتا  مجبور است نام کتابی را ذکر کند که اصلا  وجود خارجی ندارد و صفحه ای که اشتباه است . قاعدتا مخاطب سایت هم باید پیش خود بگوید ایشان ادم مومن و راستگویی است و حتما از پیش خودش حرفی نزده و لابد راست می گوید!!!!
- استناد به یک صفحه اینترنتی  پان عرب گمنام و تبلیغ برای این صفحه در سایتشان . سایتی که نخستین مطلب امروزش  ادعای خوردن ملخ در استان فارس و توهین به هموطنان ایرانی ماست . این سایتها برای تبلیغات خود با هر گروه و دسته ای ائتلاف می کنند .برایشان مهم نیست که این گروهها پان ترک باشند یا پان عرب  . همین که بر ضد ایرانی و زردشتی سخن بگویند کافی است .
- تکرار اشتباهات واضح همان صفحه اینترنتی در ذکر صفحه و عنوان کتاب شریعتی  و عدم مراجعه به متن و کتاب اصلی 
- استفاده از روشی که شریعتی خود آن را خیانت و گول زدن خود می داند (بخش بعد را بخوانید ) یعنی ذکر یک ادعای غیر مستند برای حمله به ادیان دیگر بدون بررسی و تحقیق کافی 
- عدم توجه به واقعیاتی که خود به ان معترف هستند یعنی مدیر سایت راه راستی  در مطلبی دیگر  اعتراف می کند که در هیچ جای اوستا  ازدواج با محارم را نیافته و از انجا که چندان به علم  و دانش خود اطمینان هم ندارد از دیگران برای یافتن چیزی که وجود ندارد کمک می خواهد . ولی بازهم مطلب اشتباه را منتشر می کند چرا که اصلا به دنبال حقیقت نیست بلکه قصدش تبلیغات صرف است 
- در بعضی موارد فراموش می کند که اثار شریعتی دو دسته هستند بخشی کتب و نوشته های او هستند یا سخنرانی هایی که خود او قبل از انتشار متن  آنها را بررسی کرده ولی بعضی دیگر پیاده شده از روی سخنرانی های او هستند و هیچگاه توسط او بازنگری و بررسی نشده اند و سایت راه راستی این آثار را نیز از قلم شریعتی می داند در حالیکه اصلا متن مکتوب نیست . مانند سخنرانی علی حیات بارورش پس از مرگ 

   بخش دوم  : دیدگاه شریعتی در مورد رویکرد سایتهای مخالف زردشتی و روشهای تبلیغاتی و غیر مستند در حمله به ادیان دیگر 
شریعتی یک متفکر و روشنفکر دینی است . گرچه از جایگاه یک شیعه و مبتنی بر نظریه خود ساخته امامت خود سخن می گوید  ولی معتقد به نقد منصفانه ادیان است چه شیعه چه سنی و چه زردشتی . گرچه خود در نقل خطای بخش هایی از تاریخ و تحلیل های اشتباه مبتنی بر نظراتش همه گونه ابزار نقد غیر منصفانه سایر ادیان را برای  تبلیغات چی ها و نقدهای عوامانه و کوچه بازاری فراهم می کندولی به صورت اصولی مخالف چنین رویکردی است .
الف - مخالفت شریعتی با محدود کردن خدا به خدای ادیان سامی و توحید ایشان 
شریعتی به سختی با دیدگاه متعصبانه و محدودی که رابطه با خدا را به رابطه با خدای ادیان ابراهیمی و سامی 
محدود می کند مخالفت می کند :  "چنین می پندارند که تمام دنیا و بشریت عبارت از قومی است که نسل به نسل در بین النهرین و اطراف آن زیسته اند و  فرستادگان خدا نیز فقط  سلسله پیامبران بین النهرین و حواشی آن است که اسامیشان مشخص است و رابطه خلق و خدا  محدود است به رابطه خدا و سامی ها و پیامبران دیگر همه دروعند و ملت های دیگر با تمدن و تاریخی به مراتب  قدیم تر و با شکوهتر و وسیعتر و نیرومندتر همه از جانب آسمان عاق شده اند  و درهای وحی به رویشان بسته  است . فقط و فقط پیامبران سامی اند که فرستادگان خدای اند !!!1
و بعد در مخالفت این دیدگاه که  فقط ادیان سامی مورد تایید و الهی هستند به نهج البلاغه استناد می کند :  "در نهج البلاغه خطبه روشن و دقیق و قاطعی است درباره رسالت انبیاء و کتب آسمانی در اقوام غیر سامی . این عین متن  نهج البلاغه است که توجیه کنندگان و تاویل گران  نیز با تمامی مهارتشان که آیات را  توجیه وتاویل عجیب و غریب می کنند در توجیه این خطبه کمیتشان لنگ است"2  
ب- مخالفت شریعتی  با حملات غیر منطقی و مستدل به ادیان دیگر
کسانی که به استناد به سخنان غیر منطقی و غیر مستدل شریعتی و تقطیع و نقل دلخواه سخنرانی ها و کتابهایش به دین زردشتی و زردشتیان و فرهنگ کهن ایران حملات غیر منصفانه می کنند به صورت مستقیم توسط خود شریعتی مورد نکوهش قرار گرفته اند و اعمالشان را تقبیح می کند . شریعتی در تاریخ و شناخت ادیان داستانی روایت می نماید که یکی از دوستانش بر اساس یکی از کتب اهل سنت به  یکی از خلفا دشنام داده : "پرسیدم : چرا خلیفه را دشنامهایی داده ای که راست نیست ؟ گفت خودشان نوشته اند !یکی از اهل تسنن نوشته . دیگر چه کار داریم به راست و دروغ بودنش ؟! گفتم باشد،  کتاب سند نیست . از خودشان هم که باشد همین که سند نیست و صجت و سقم اش نامعلوم است نباید مورد استفاده امان قرار گیرد .این درست نیست که تا دیدیم کسی دارد همکیشان خودش  را می کوبد ما هم از همانها استفاده کنیم "3  شریعتی شدیدا با این روش که به صرف مشاهده یک ادعای غیر مستند از بودایی و سنی و مسیحی همان را سند حملات خود به ادیان دیگر قرار دهیم مخالفت می کند و انرا خیانت به حقیقت می داند  : " با چنین علمی شاید از لحاظ عقده های فرقه ای و روانی اشباع شویم اما از لحاظ علمی نه تنها خیانت به علم است بلکه خیانت به حقیقتی است که از آن دفاع می کنیم "4 او ادامه می دهد که علی (ع) نه تنها به چنین مدافعانی نیاز ندارد بلکه این نوع مدافعان بزرگترین دشمنان علی (ع)  هستند ." اگر مکتبی اینگونه منطق و استدلالی دارد و این همه سندیت و افتخار چه نیازی به این جعلیات "5 او می گوید وقتی از چنین جعلیات و مطالب غیر مستند و غیر واقعی در دفاع از مکتب شیعه استفاده می شود وقتی مخالفین جعلی بودن و غیر مستند بودن دعاوی را از لحاظ تاریخی و منطقی نشان دادند نه تنها صورت مساله و ادعا بلکه اساس و پایه مذهبی که از ان به این شیوه زشت و اشتباه دفاع می شود خواهد لرزید .
مثالی که شریعتی به عنوان یک روش خائنانه و غیر علمی در حمله به ادیان دیگر ارایه می دهد کاملا منطبق با موضوع بحث ماست : "مثلا من می توانستم وندیداد را که فصلی از کتاب اوستا است انتخاب کنم ، همین جا تکه تکه اش را نقل کنم و به جای تاریخ ادیان یک شو اجرا کنم "6    مثال جالبی که روش دایمی سایتهایی مثل راه راستی است . نقل تکه هایی از بخشهایی از یک کتاب که شریعتی به درستی آن را یک شو می خواند . او در ادامه می گوید اگر در مورد اوستا چنین کاری کند"به عنوان معلم نه تنها به تعلیم و علم خیانت کرده امبلکه به خود حقیقتی نیز که  باید مدافعش می بودم ، خیانت کرده ام "7  شریعتی در ادامه تبعات چنین رویکردی در نقد ادیان  و تاثیر آن در تبلیغات منفی در تبلیغات روشنفکران علیه شیعه اشاره می کند : "روشنفکری که میخواهد مذهب مرا مورد انتقاد قرار دهد کافیست به بازار تهران و پایتخت   دین و مذهب برود و از کتاب فروشیهای رسمی کتابهای ظاهرا اسلامی و دینی تهیه کند که از نویسندگان رسمی و مبلغین و مدافعان  دین اسلام و تشیع علوی هستند و به میان مردم  ببرد و کرکر خنده مردم را بلند کند و اگر من بگویم که این ها جعلی است نه اصلی و بعدها چنین مطالبی را به اسلام افزوده اند و به تشیع حق دارد که در جوابم بگوید چرا وقتی تو مذاهب دیگر را نقد می کنی به اصل و فرع و باطل و راست و سند غیر سند کارت نیست و هیچ ضابطه ای نداری ؟ به جای خواندن گاتها با ان همه زیبایی به سراغ وندیداد می روی " 8 ""وندیداد در زمان ساسانیان به وسیله موبدان به اوستا افزوده شده است و سند نیست ، زبان زبان اوستا نیست و بینش و عقایدش مغایر روح و فکر  زردشت است تو می گویی : به این ها کاری ندارم ! همین که موبدان رسمی نوشته اند برای من کافی است . به عنوان یک متن زردشتی می خوانم و مسخره می کنم !!! او خلاصه کلامش را به روشنی بیان می کند . " 
این کارها برای تبلیغ و تحریک افکار عمومی و  جمع کردن مرید و مجلس بازی شاید خوب باشد ولی به عنوان یک کار منطقی و علمی صحیح نیست "9

شریعتی سپس به درستی حکم می کند که اگر بنا بر استناد به کتب نوشته شده توسط مسیحیان و مسلمانان و زردشتیان و یهودیان باشد می توان همه این ادیان را به شرک متهم کرد چرا که عقاید انحرافی درباورهای  همه ادیان وجود دارد . شریعتی در صفحه319 کتابش مثالهایی از عقاید شرک آلود همه ادیان ارایه می دهد  و مثلا عقاید شیخیه را در میان شیعیان شرک آلود می داند .  او  انتقاداتی نیز به باوز عامه و بعضی علمای شیعه دارد : " شخصیت های اسلامی ما تحت تاثیر مذاهب  انحرافی شرک آلود به شخصیت هایی تبدیل می شوند که جانشین رب النوع هایند و دست اندرکار خلقت انسان و تدبیر جهان  و نام مذهبی چنین هم اسلام است و چون می پرسی و اعتراض می کنی توجیه می کنند که فقط خداست که واحد است اما به دستور خداوند و تحت اجازه خود او این ها دست اندرکار خلقت و تدبیر امور جهان اند !"  چنین توجیهی کماکان یکی از توجیهات رایج برای برخی عقاید غالیانه و شرک آلود در میان برخی شیعیان است . چنانکه به صراحت  ائمه چهارده گانه و حتی وابستگان ایشان را در خلقت و خاصه تدبیر امور جهان ، دست اندر کار می دانند "10. شریعتی به صراحت این دیدگاه را برگرفته از اعتقادات جاهلی و رب النوع های  بین النهرین و ایزدان هندی و ایرانی می داند و توجیه اینکه چون به امر خداوند و دستور او در تدبیر امور دخالت می کنند پس این اعتقاد از شرک نیست نمی پذیرد ." این ها شرک است که  شرک انباشته از خدایانی است با سلسله مراتب ، بعضی کارمندند و بعضی مدیر کل ، بعضی رئیسند و بعضی وزیر "11  شریعتی  این روش را که بر اساس عقاید موبدان ساسانی و کتابهایشان ، دین زردشتی را محاکمه و محکوم کنیم غیر منصفانه می خواند 12 کاری که روش دایم سایتهایی مانند راه راستی است و در این راه از سخنان شریعتی نیز سوء استفاده می شود . او  شناختن و  قضاوت کردن زردشت و دین زردشتی را بر اساس دین ساسانیان  گول زدن خود  و  برای چندمین بار خیانت به خود می خواند 13    


بخش سوم : نمونه هایی از دیدگاه های مثبت  شریعتی در مورد زرتشت ، دین زردشتی و عقاید زردشتیان 
سایتهایی مانند راه راستی و مخالفان زردشتیان همانگونه که در تحریف و تقطیع و مصادره به مطلوب سخنان شریعتی بر ضد عقاید زردشتیان از هیچ جمله و سخن و بخشی نمی گذرند به همین صورت هرگز از تاییدات شریعتی از عقاید توحیدی زردشت و ستایش او از گاتها و خود زردشت سخن نمی گویند . اما این سخنان همانند سخنانی که به استناد شریعتی بر علیه زردشتیان نقل می کنند توسط او گفته شده و در کتابهایش چاپ شده و نشانگر دیدگاههای اوست . 

الف - تحسین و تایید گاتها در سخنان شریعتی
- شریعتی در کتابش هرجا به گاتها رسیده آنرا با صفات شایسته ستوده است در صفجه 317 گاتها را واجد صفت زیبایی می داند .
- به نقل از زبان شناسان برجسته ای مانند بنوئیست (در یکی از معدود ارجاعاتش به علمای زبان شناسی ) گاتها را اثر خود زرتشت می داند (ص 321)
- گاتها را به عنوان قدیمی ترین زبان و مفاهیم شناخته شده ما ایرانیان می داند (ص 321)
- او می گوید " در گاتها رگه هایی از یک توحید زلال ، از یک احساس پرستش بسیار متعالی  و از سخن عاشقانه روحی که بر علیه عصر خود و مذهب منحط زمان اش و علیه جهانی که به شکل شرک بر مردم تحمیل کرده بودند ، برشوریده " ( ص  326 )
- یکی از نقدهایی و ادعاهایی که مخالفان گاتها ارایه می دهند این است که گاتها به صورت شفاهی و سینه به سینه نقل شده و همین را دلیل بر تحریفش و نقصش میدانند . شریعتی بر خلاف دیدگاه ایشان مدعی است که در جهان کهن که کتابت هنوز رایج نبوده متون مقدس به صورت شفاهی نگهداری می شده و تغییر و حتی تپق در نقل متون مقدس گناهی بسیار بزرگ بوده . او سپس همین روش را حتی در زمان اسلام رایج می داند  و معتقد است خواندن و حفظ قرآن سنت بوده و کسانی که در نقل قرآن خطا می کردند حتی شلاق زده می شدند . (ص 327) . چنین سخنی با مستندات و مشاهدات ما نیز همخوانی دارد چه  تمامی سنت و سیره پیامبر و امامان نه به صورت مکتوب که به صورت روایی و سینه به سینه نقل شده و حتی با توجه به نقص خط اولیه کتابت قرآن یعنی خط کوفی و خط رایج در زمان پیامبر قرائت قرآن به صورت حفظی بوده و همین امر موجب اختلاف در قرائات قران شده است که همه علمای شیعه و سنی این اختلاف قرائات را قبول دارند . 
- شریعتی گاتها را معتبر ترین بخش اوستا می داند (ص 28 3)  "معتبرترین بخش اوستا خوشبختانه وجود دارد و اگر می گویک خوشبختانه به این دلیل است که به آنچه که داریم معتقدیم و ایمان دارم  که از هرلحاظ در مرتبه اعلایی است " (ص 328)

- شریعتی در تایید مجدد گاتها ذکر  اسامی امشاسپندان در گاتها را به عنوان صفات اهورمزدا می داند (ص 340 )  


ب- تحسین و تایید زردشت  در سخنان شریعتی 

- شریعت زردشت را فیلسوف ،متفکرو شخصیتی بزرگ می داند (صفحه 320) 

-شریعتی معتقد است امکان ندارد شخصیتی مانند زردشت هم موحد باشد و هم مشرک . او با دلیل عقلی و نقلی اثبات می کند با مراجعه به متون قدیمی تر زردشتی موحد بودن زردشت و افزوده شدن اعتقادات زردشتی بعد از زردشت اثبات می شود (ص 321) او حکم قطعی می دهد که " من معتقدم  که زرتشت بی شک موحد بوده است " (ص 16)
- شریعتی در ابهامات تاریخی زردشت را همسان با عیسی و موسی و ابراهیم می داند . او معتقد است در زندگی تمام پیامبران کهن ابهاماتی وجود دارد و با این دیدگاه که ادیان سامی و پیامبرانشان تافته جدا بافته هستند کاملا مخالف است .(ص 323)

- شریعتی  می گوید :" ایرانی قرن ها پیش  به دوره خداپرستی رسیده بود و 1200 سال پیش از اسلام زردشت رهبری انتقال جامعه ایرانی از بت پرستی به خدا پرستی را عهده دار شده بود .( تاریخ ادیان  ج 2 ص 16 )


پ- تایید عقاید موحدانه و خدا پرستانه اولیه زردشتیان 
- شریعتی نشانه هایی از توحید خالص را در متن اوستا معرفی می نماید او معتقد است در بخش هایی از اوستا که اهورمزدا خالق نور و ظلمت و 
سپنتا مینو و انگره مینو دانسته شده است زبان و اندیشه توحید را می یابیم  . او مدعی شرک در بخش های دیگر اوستا می شود ولی بخش های
 توحیدی را از خود زردشت و بخش های مشرکانه را از تحریفات موبدان می داند .14
به این ترتیب او صراحتا عقاید مندرج در گاتها را موحدانه دانسته و معتقد است هرچه از زمان و زبان گاتها فاصله گرفته می شود عقاید شرک آلود 
در اوستا تقویت می گردد15 . این برداشتی است که اکثر اوستا شناسان برجسته نیز آنرا تایید می کنند .
- شریعتی در نتیجه گیری منطقی خود در انتهای بحث (ص 323 ) به قطعیت اوستای قدیم را یک متن دینی توحیدی می نامد .
- شریعتی در صفحه 337 کتاب  خود معترف است که پیامبر با زرتشتیان معامله اهل کتاب کرده است و به این ترتیب همانند یهودیان و مسیحیان
 از نظر پیامبر اسلام  اصل دین زردشت مذهب شرک نیست بلکه زرتشتیان زمان پیامبر عقاید مشرکانه داشته اند .
- این موضوع که پایه ها و اصول دین مانند نبوت و معاد توسط اسلام به ایرانیان اموخته شده است را صراحتا رد می کند و معتقد است ایرانیان خود 
این باورهای پایه ای دینی را در عقایدشان داشته اند " اصل اعتقاد به نبوت و حی ، ایمان به غیب ، ایمان به قیامت ، ایمان به بهشت و دوزخ ، 
ایمان به حساب و عقاب و ایمان به فرستاده  خدا برای هدایت مردم ، 

برای ایرانی ها اصول تازه ای نبود که اسلام عرضه کند ، خود این همه را داشتند" (صفحه 16)


ت- تایید این موضوع که عقاید خرافاتی و غیر توحیدی بعدها وارد دین زردشتی شده است 
شریعتی در کتاب شناخت ادیان صفحه 317 می گوید : "وندیداد در زمان ساسانیان به وسیله موبدان به اوستا افزوده شده است و سند نیست ،
 زبان زبان اوستا نیست و بینش و عقایدش مغایر روح و فکر زردشت است 

ث- ذکر دلایل بشری برای عدم تحریف قرآن  
شریعتی دلیل عدم امکان رسوخ تحریفات در قرآن را رشد و پیشرفت بشر در قرن ششم میلادی و آغاز دوره کتابت عمومی میداند16 .
به این دلیل ظهورتمدن های بزرگ ایران و روم و متمدن شدن بشر را عامل اصلی ای برای عدم تحریف قرآن می داند . 

ج- مشابهت های در تحریف عقاید اسلامی و زردشتی 
شریعتی معتقد است ادیان الهی به صورت های مشابه و تکرار شونده ای با گذشت زمان از اصل و گوهر خود دور می شوند و  تحریفات و خرافات و عقاید جعلی و انحرافی در آنها نفوذ می کند و در این مشابهت تاریخ اسلام را مشابه تاریخ دین زردشتی میداند . شریعتی در صفحه 327 کتاب خود می گوید هرچه از زمان اسلام اولیه دورتر می شویم اعتقادات غیر اسلامی بیشتر در دین مردمان رسوخ می کند و موانع عدم تحریف برداشته شده و کسانی اعتقادات مردم را به هر شکل که دلخواه ایشان است گریم و تحریف می کنند .


چ- نظرات شریعتی در قتل عام مردم خراسان توسط مسلمانان
شریعتی نظرات متفاوتی نسبت به مخالفان دین زردشتی و فرهنگ ایران باستان و مرتضی مطهری  در خصوص  قتل عام مردم بخارا پس از حمله اعراب دارد .

 او در صفحه 28 کتاب اش  تایید می کند که  مردم بخارا سه بار علیه مسلمانان مهاجم شورش می کنند و هر سه بار پیاپی قتل عام می شوند .


1 تاریخ و شناخت ادیان 2 ص 308
2 همان ص  312
3 همان ص  315
4 همان ص 315
5 همان ص 315
6 همان ص 316
7 همان ص 316
8 همان ص 317
9 همان ص 317
10 همان ص 319
11 همان ص 320
12 همان ص 325
13 همان ص 326
14 همان ص 320
15 همان ص  322

16 همان ص 323

شریعتی و دین زردشتی

بخش چهارم     بررسی دیدگاههای انتقادی شریعتی نسبت به تاریخ ایران باستان و دین زردشتی

در بخش های قبل مشخص گردید که شریعتی اساسا در سخنرانی هایی که بدون مطالعه و فی البداهه ارایه می کرد هیچگونه مستنداتی برای دعاوی تاریخی خود ارایه نمی نمود . لذ این سخنرانی ها به صورت اصولی سندیت تاریخی ندارند . نتیجه چنین روشی در ارایه دعاوی تاریخی به خصوص در سلسله سخنرانی های علی شریعتی در خصوص زردشت ، دین زردشتی و تاریخ ایران باستان خود را نشان می دهد . شریعتی در این سلسله سخنرانی به عنوان نمونه یک ارجاع به کتب باستانی ایران و کتابهای منتشر شده در زمینه تاریخ ایران و دین  زردشتی توسط ایرانشناسان معتبر ارایه نمی دهد و بر منبر حسینیه ارشاد هر آنچه برداشت خود او است ارایه داده و بر همانها تکیه  می کند . خطاهای شریعتی از همان نخستین جملات درس سیزدهم در کتاب شماره 15 مجموعه اثار او شروع می شود :

الف - ( ادعای اختلاف اشکانیان و دین زردشتی )

 شریعتی مدعی است به دلیل اینکه اشکانیان دین زردشت را دینی مادی و پارسی و وابسته به هخامنشیان (به دلیل انتساب ویشتاسب پدر دارای هخامنشی ) می دانند از ابتدا عنایتی به زرتشتیان نکرده و همین موضوع عاملی است که موبدان زردشتی مردم را بر علیه ایشان بشورانند !!! بدین ترتیب شریعتی داستان ابداعی جدیدی از برآمدن ساسانیان ارایه می دهد که نه در اسناد تاریخی و کتابها موجود است و نه هیچ مورخی تا بحال به آن اشاره کرده است . 

شریعتی در این ادعای شاذ چندین خطا و برداشت غلط تاریخی ارایه می دهد .

اول اینکه به جدیت و صراحت دین زردشتی را با هخامنشیان پیوند زده و به قطعیت ویشتاسب هخامنشی را همان ویشتاسب اوستا معرفی می کند . نظریه ای که توسط بسیاری از ایران شناسان رد شده است و حتی تا کنون این موضوع که هخامنشیان زردشتی بوده اند یا نه اثبات نشده 

دوم شریعتی به همان قطعیت اشکانیان را از ابتدا مخالف و دشمن زردشتیان معرفی می کند در حالیکه تاریخ نویسان بر خلاف نظر او به اجماع اشکانیان را زردشتی دانسته و بلاش اشکانی نخستین پادشاه ایرانی است که پس از حمله یونانیان مجددا اوستا را جمع آوری کرد . شریعتی بازهم به اشتباه این جمع اوری را به زمان ساسانیان منتقل می کند .

سوم شریعتی ریشه های یک نبرد و اختلاف تاریخی میان فرمانروایان محلی ساسانی و اشکانی را مذهبی و اختلاف بر سر دین زردشتی میداند .

چهارم شریعتی در این بخش برای نخستین بار یک قوم جدید به اقوام ایرانی اضافه می کند " قوم هخامنشی " که مرکز تجمع اشان پارس است . آنهم در دوره اشکانیان در حالیکه هخامنشیان نامی است که مورخین سده ها بعد بر یک سلسله از شاهان ایران نهادند و خارج از کتاب های تاریخ وجود ندارد .

به این ترتیب شریعتی در راستای مجموعه عقاید و دیدگاههای دیگر خود سعی می نماید نمونه مشابهی برای حکومت صفوی در تاریخ ساسانی بسازد و مثلا ساسان را با صفی علیشاه اردبیلی و شاه اسماعیل را اردشیر همانند سازی نماید . شریعتی که دیدگاههایش به صورت سطحی برگرفته از مارکس و هگل است با همین تاریخ سازیها سعی دارد تکرار تاریخ را اثبات نماید همانگونه که در تاریخ اسلام نیز چنین می کند . شریعتی در کتابها و سخنرانی های دیگر خود از جمله در کتاب بازشناسی هویت ایرانی - اسلامی ص 22 بازهم این ادعا که مذهب زرتشتی در زمان اشکانیان از بین رفته بود را تکرار می کند .

ب- تعریف و تصویر اشتباه از دین قدیم ایران 

 تصویری که شریعتی از ودائیسم و میتراییسم ارائه می دهد کاملا غلط است . شریعتی نه نام خدایان و دیوها و ایزدهای ایرانی و هندی را درست بیان می کند و نه معادل هایشان را به درستی معرفی می کند . در کتابی که چندین صفحه به دین ایران قبل از زردشت پرداخته در حد چند جمله و اطلاعات غلط به مستمع خود می دهد

اول - شریعتی در صفحه 285  کتاب فوق در بیان اعتقاد هندیان و مغها اولا اعتقاد ایشان را یکی اعلام می کند و مدعی می شود که مغها دیوان را فرشتگان مقرب می دانسته اند . مطابق نظر شرق شناسان در دین ایران قدیم و مذهب ودایی هندوان مابین نام خدایان خوب و بد جابجایی صورت گرفت یعنی هندیان دیوها را خدایان خوب و اسوره ها را خدایان بد و بالعکس ایرانیان دیوها را خدایان بد و اهوره ها را خدای خوب می دانستند . 

دوم - مدعی می شود که در مذهب مهر پرستی اهوره خدای بد بوده !!!!

سوم - نقشی که به ورونه به عنوان خدای برتر در میان ایزدان ایرانی و هندی می دهد در هیچ بررسی شرق شناسانه مورد تایید نمی باشد .

پ- تصویر اشتباه از ظهور زردشت

شریعتی در بیان ظهور زردشت و عقاید او کاملا نظرات شاذ و منحصر بفردی ارایه می دهد 

اول مدعی است که زردشت بت ها را شکسته است 1 و از معابد بیرون انداخته  و این باور میتنی بر این است که ایرانیان در مذهب قدیم خود قبل از زردشت بت ها را  می پرستیده اند . هر دو نظر خلاف و غیر مستند است .

دوم  مهم ترین تغییری که زردشت در دین ایرانیان پدید آورد یعنی نفی پرستش دیوها و خدایان اهریمنی را ذکر نمی کند به جایش مدعی می شود زردشت با جادوگری و قربانی کردن و بتها  و مغان !!!!مخالفت کرده

سوم مخالفت زردشت با مغان و اصلا روبرو شدن زردشت با مغان بر اساس تحقیقات ایران شناسان هرگز اتفاق نیفتاده . زردشت در هیچ کجای گاتها نام مغان را نبرده و اساسا مغان در اوستا جایی ندارند . وابستگی مغان به قوم ماد و اینکه مادها یکی از اقوام ایرانی بوده اند مورد اتفاق ایران شناسان است . شریعتی بازهم سخن بی سند و ادعایی شاذ می کند .

چهارم مدعی می شود زردشت آب را جانشین گاو !!!! کرده 

پنجم   مدعی می شود زردشت ورونه را خدای شهوت خوانده و از او بدگویی کرده . چنین چیزی نه در اوستا و نه در هیچ یک از اسناد دین قدیم ایران یافت نشده 

ششم  می گوید زردشت بود که بین دین ایرانیان و هندیان جدایی و اختلاف افکند . در اینجا بازهم تمام اختلافات قبلی باورهایی دینی ایرانی و هندی که طی صدها سال ایجاد شده بود را به دلیل فقدان تحقیق و بررسی نادیده می گیرد .1

هفتم - شریعتی  اهورا را لقبی برای مزدا می خواند و مدعی است مزدا نام یکی از خدایان هندی ایرانی بوده است !!!! .در حالیکه در واقع  مزدا لقب اهورا است . این  یکی از بزرگترین خطاهای شریعتی که نشانگر بی اطلاعی دهشتناک  او از مطالعات و تحقیقات ایران شناسی و مهم تر از آن بیگانگی کامل او با اوستا و  زبان شناسی ایرانی است . اون برای اینکه در خطایش شکی برای ما باقی نگذارد . در معنا کردن لغت اهورمزدا هم راه خطا می رود اهورا را رب و صاحب و مزدا را خرد ترجمه می کند در حالیکه هیچ نسبتی میان کلمه رب و اهوره وجود ندارد و معنای اهوره هستی بخش است . مزدا نیز به معنای خرمند است نه خرد .

هشتم . مدعی می شود  مطابق بیان گاتها اهورمزدا نخست وهومن را آفرید و از طریق وهومن تمام هستی را آفرید . این در حالیست در گاتها وهومنه نقش آفرینش مطلق ندارد .

نهم- در نظام آفرینش هستی از دید زردشت مدعی است که ایزدان و فرشتگان دستیاران سپنتامینو و انگره مینو هستند . شریعتی از التقاط باورهای دین قدیم ایران و آنچه از گاتها شنیده از خودش چیزی می سازد و به زبان می آورد در حالیکه در گاتها دو گوهر خوب و بد مستقیما با انسان سر و کار دارند نه ایزدان دیگر !!! شریعتی نموداری خیالی از ارتباط اهورمزدا و انگره مینو و اهریمن می سازد که شش امشاسپند و اکومن ها را در این نمودار تحت فرمان انگره مینو و سپنتا مینو معرفی می کند .از آنجا که این شناخت نقطه اصلی تحلبل های بعدی شریعتی در توحیدی یا مشرکانه خواندن اعتقادات زردشتی خطای او در شناخت این مفاهیم و جایگاهشان تمام تحلیل های بعدی او در توحید زردشتیان را بی معنی و مشتبه می سازد .

ت- ادعای اینکه در گاتها زرتشت اهورا مزدا را خالق نور و ظلمت خوانده 1 شریعتی مدعی است که این بخش در آیه های آخر گاتها آمده . گرچه هیچ اشاره ای به اصل عبارت در گاتها نمی کند اما کلا این ادعایش کاملا غلط است .

ث- در تعریف گروه هفت نفره امشاسپندان ، امشاسپند هفتم و رهبر ایشان را را سپنتا مینو می خواند در حالیکه امشاسپند هفتم  و خالق ایشان اهورا مزدا است .

ج - شریعتی در یکی از عجیب ترین ادعاهایش و در تناقض با تاییدی که قبلا از زمان سرایش گاتها در زمان زرتشت کرده بود . تدوین گاتها و اوستا را مربوط به قرن سوم و چهارم میلادی می داند 2. یعنی زمانی که اشکانیان منقرض شده اند . مطابق این نظر خارق العاده شریعتی  زبان اوستا حتی از پهلوی اشکانی هم جدیدتر است !!!! این درحالیست که در تحول زبانی از اوستایی به پارسی باستان به پهلوی اشکانی ، زبان پهلوی اشکانی فرزند نسل دوم اوستایی است . اما برای شریعتی سخت نیست که اوستا را جدیدتر از کتیبه های پهلوی اشکانی بخواند !!!!!

چ - در بیان سوشیانت دوره های ظهور ایشان را چهار هزار ساله اعلام می کند در حالیکه مطابق کتب پهلوی این دوره ها هزار ساله هستند نه چهار هزار ساله شریعتی این خطای خود را در کتب بازشناسی ص 43 اصلاح می کند .

ح- زرااستریسم و زراتشتریسم : شریعتی در یکی از ادعاهای دیگر منحصر بفرد و غلط خود مدعی می شود  مستشرقین اروپایی دین زردشتی را به دو عنوان زرا استریسم و زراتشتریسم تقسیم بندی کرده و اولی را دین زردشتی و دومی را دین زردشت نامیده !!! چنین تقسیم بندی توسط هیچ مستشرقی بیان نشده و شریعتی همانند بسیار دعاوی بی سند و مدرک و کذب خود بر سر منبر خطابه این ادعا را کشف و بیان کرده .

خ- شریعتی در صفحه 336 کتابش یشت ها را سرودهای توحیدی خود زردشت می خواند !!!! این درحالیست که یشت ها سرودهایی برای ایزدان است که بعدها از دین قدیم ایرانیان به دین زردشتی راه یافت . مطابق نظر ایران شناسان یشت ها بعد از زمان زرتشت با جرح و تعدیل سرودهای ستایش ایزدان و برجسته کردن نقش امشاسپندان در مطابقت با دین زردشتی سروده شده است و قدمت ان به یک یا دو سده بعد از گاتها می رسد . نه زردشتیان ونه کتابهای پهلوی و نه ایران شناسان هرگز مدعی سرودن یشتها توسط خود زردشت نشده اند و جالب این است که این اشتباه شریعتی به بعضی از سایتها و مراجع مذهبی حوزوی راه یافته و در آن تکرار شده مانند پایگاه جامع فرق و ادیان 

د- یکی از خطاهای شریعتی در شناخت دین زردشتی ادعای پرستش ایزدان و عبادت انهاست در حالیکه زردشتیان ایزدان را نه پرستش و عبادت که ستایش می کنند و میان ستایش و عبادت و پرستش تفاوت بسیار است . چنین رویکردی در میان شیعیان هم بوده است و مثلا خواندن زیارتنامه که متن و محتوای ان در ستایش  امامزادگان است به معنی عبادت و پرستش ایشان نیست . (ص 340)

ذ- شریعتی معتقد است نام ایزدان در گاتها به عنوان صفات اهورمزدا ذکر شده که دیدگاهی منطبق با نظر زردشتیان امروز است . اما در ادامه ادعا می کند این نامها در دوره های بعد به عنوان ذوات مستقل از خداوند و در وجهی شرک آلود مورد استفاده قرار گرفته (صفحه 340 )و در یشتها ستایش شده اند . این در حالیست که در یشتها هرگز موجودیت مستقل و غیر مجرد برای یشتها ذکر نشده است و ایزدان و امشاسپندان همیشه نشانگر  صفات و تاثیرات ذات اهورمزدا از جهات مختلف در زندگی انسانها بوده اند . شریعتی برای ادعای خود هیچ دلیل و سندی ذکر نمی کند.

ر- ادعای ذکر ازدواج با محارم در اوستا

یکی از ادعاهای خلاف شریعتی در مورد دین زردشتی ،ادعای ذکر صریح  ازدواج با محارم در اوستا است . این در حالیست که در هیچ بخشی از اوستای قدیم و جدید سخنی از ازدواج با محارم نرفته است و شریعتی در این ادعا  اوستا را با کتب پهلوی اشتباه  می گیرد . بر مبنای نظر صریح شرق شناسان و زبان شناسان  در اوستای قدیم حتی اشاره به لغتی که مترادف با ازدواج محارم باشد نرفته است و در اوستای جوان یعنی وندیداد نیز هیچ یک از آن سخنان که شریعتی بیان می کند ذکر نشده . شریعتی در این خطای واضح ارداویراف نامه و روایت پهلوی و کتبی که بعد از اسلام نگارش شده است را بخشی از اوستا می خواند و بار دیگر نا آشنایی خود با دین زردشتی و واقعیات فرهنگ ایران  باستان را ثابت می کند .

ز- افزون بر این خطاهای تاریخی بزرگ در میانه سخنان او ادعاهای دیگری موجود است که همگی باطل و بی سند است :

- مدعی است که هخامنشیان ، آژی دهاک را ضحاک ماردوش خواندند 1

- ساسان را ساسان خوتای2 می نامد . مشخص نیست این نام را از کجا آورده و محتملا یکی دیگر از داستان پردازیهای اوست 

- ساسان را مفتی اعظم !!!! و رهبر تمام روحانیان ایران می خواند در حالیکه مطابق اسناد تاریخی و کتیبه های و کتب پهلوی ساسان صرفا ریاست معبد آناهیتا در استخر را داشته

- مدعی می شود مدائن پایتخت ساسانیان مرکز مذهبی جهان مسیحیت !!!! بوده است4 . 

- شراب مقدس مسیحیان را برگرفته از هوم زردشتیان میداند 5 بعدا مدعی می شود که می و مستی در ادبیات داستانی ما از مسیحیت کاتولیک وارد شده است !!!!

- وهومن را خدای گاو !!!! می خواند 6

- برای زرتشت صفتی جدید می سازد به نام سپند من 7 و انرا دارای محبت معنا می کند 

- یسنا را به لحاظ زبانی متعلق به دوره هخامنشی میداند 8

- ویسپردو وندیداد  را متعلق به دوره اواخر ساسانی میداند و نه حتی اشکانیان در حالیکه زبان ویسپرد متعلق به همان دوره یسنا است و وندیداد نیز بخشی در زمان اشکانیان و بخشی در زمان ساسانیان تدوین شده است 9

 - ادعا می کند در رساله ماه فروردین روز خرداد نژاد آریایی و ایرانیان همزاد گاو اعلام شده است !!!!! (پاورقی صفحه 329 )در حالیکه ماه فروردین روز خرداد اصلا  رساله ای اسطوره ای  وتقویم خرداد روز فروردین ماه زاد روز زرتشت و درباره وقایع تقویمی رخداده در این روز و بعضی اساطیر ایرانی است که بعدها در شاهنامه هم  آمده است . این کتاب توسط ملک الشعرای بهار و ابراهیم میرزای ناظر ترجمه شده است و نشانی از ادعاهای شریعتی در مورد مطالبش در آن وجود دارد

- ادعا می کند که آگنی توسط زردشتیان ستایش می شده و از ایزدان زردشتی است در حالیکه اگنی از دیوها  بوده و هرگز توسط زردشتیان نیایش و ستایش نشده است (صفحه 389 )

- شریعتی سروش ، منترا و فره ایزدی را خدایان زردشتیان نامیده (ص 340 ) بازهم ادعایی که نه سند دارد و نه تابحال کسی چنین ادعایی کرده خصوصا خدا نامیدن مانترا توسط او یکی دیگر از شاهکارهای بی اطلاعی او از دین زردشتی و مفاهیم دینی مزدیسنی است .

-  یکی دیگر از خطاهای تاریخی شریعتی ادعای شورش و جدال افشین و اسپهبدان طبرستان با عباسیان به خونخواهی ابومسلم خراسانی است در حالیکه توطئه افشین بر علیه خلیفه عباسی هیچ ارتباطی با داستان ابومسلم ندارد و اصلا مابین دوره ابومسلم و افشین فاصله بسیاری است و این دو حداقل سه نسل فاصله دارند .( ص 33 ج 2 تاریخ ادیان )








1  کتاب شماره 15 مجموعه اثار شریعتی ص 270

1 همان ص  281

1 همان ص 284

1 همان ص 285

2  همان ص 270

2 همان ص291

3 همان ص 270

4   همان ص 272

5 همان ص 278

6 همان ص 281

7 همان ص 288

8 همان ص 321

9 همان ص 321

مرجعیت دعاوی تاریخی شریعتی

علی شریعتی  یکی از شناخته شده ترین متفکران شیعه معاصر است . عمده فعالیت شریعتی در شناخت اسلام و ادیان بوده است . همچنین اکثر آثار او نه آثار مکتوب که جمع اوری و تدوین سخنرانی هایش در حسینیه ارشاد است . گرچه در مورد مطابقت تام مطالب این سخنرانی ها با کتاب هایش  قطعیتی وجود ندارد ولیکن گریزی نیست جز اینکه همین کتب منتشره مبنای بررسی دعاوی او قرار گیرد . 

در خصوص دعاوی علی شریعتی در خصوص ادیان در بخش نخست سطح دانش و سواد اکادمیک شریعتی و در بخش دوم اعتبار استنادات تاریخی و معرفت شناسی تاریخی در آثار منتسب به شریعتی اعم از سخنرانی ها و کتابها و اعتبار دعاوی او از نظر تاریخی و نهایتا در بخش سوم  اعتبار علی شریعتی و دعاوی اش در میان روحانیون شیعه  معاصر مورد بررسی قرار می گیرد . 


بخش اول  سطح سواد و دانش علی شریعتی

علاوه بر خطاهای آشکار شریعتی در تاریخ و ادبیات و جامعه شناسی مدارک متقنی در نا توانی شریعتی در تحصیلات عالیه وجود دارد . شریعتی زمانی که پس از سپری شدن مدت مجاز بورسیه دکترا در فرانسه به ایران باز می گردد . مدارک تحصیلی ضعیفی برای استخدام در دانشگاه فردوسی مشهد ارایه می دهد . در مورد این مدارک تحصیلی  دکتر متینی می گوید :

رساله دکترای دانشگاهی شریعتی ترجمه خلاصه یک فصل از نسخه خطی کتاب فضائل بلخ به زبان فرانسه بود. با توجه به مدارک تحصیلی او، موجب تعجب ما شد. نامه ای محرمانه از دانشگاه ادبیات مشهد به دانشگاه پاریس نوشته شد، درباره سوابق تحصیلی شریعتی جوابی که از دانشگاه پاریس آمد به خط اعضای ژوری دفاع از رساله دکترای شریعتی، خلاصه آن این بود که این رساله قابل قبول نیست (در حالی که دانشگاه پاریس تا آن زمان رسالات بی سر و ته بسیاری را برای درجه دکترای دانشگاهی پذیرفته بود) ولی چون نویسنده رساله با بورس دولت ایران مشغول به تحصیل بود و امکان تمدید بورس نیز برایش وجود نداشت، رساله را پذیرفتیم آن هم به پایین ترین درجه یعنی Passable (قابل قبول).

متینی در ادامه توضیح بیشتری در دلایل ضعف رساله شریعتی ارایه می دهد : "شاید بپرسید اصلا این کتاب فضائل بلخ چیست؟ دوباره نظر شما رو جلب میکنم به گفته دکتر جلال متینی که میگوید: کتاب فضائل بلخ چند سال پیش از انقلاب اسلامی به تصحیح عبدالحی حبیبی دانشمند افغانی در ایران چاپ شد. این کتاب یک متن سنگین فلسفی یا ادبی نیست که ترجمه آن کار هر کسی نباشد. بلکه متن بسیار ساده ای است در شرح احوال بزرگان شهر بلخ که مؤلف درباره هر یک از آنان حداکثر چند صفحه ای نوشته است از فقیه و محدث. و ژیلبرلا زار، استاد راهنمای شریعتی در تألیف و تدوین این رساله دکتری بوده است. ما در مشهد، در دوره لیسانس رشته های مختلف سال ها بود که ترجمه را از عربی یا فرانسه و انگلیسی به زبان فارسی به عنوان رساله دوره لیسانس نمی پذیرفتیم؛ چون متوجه شده بودیم که بعضی از دانشجویان رند، 50 تومانی به طلاب مدارس قدیمی مشهد می دادند و حضرات برایشان ترجمه می کردند."

تز اقای شریعتی همانطور که خودش هم برای ساواک گفته ترجمه کتاب فضایل بلخ به زبان فرانسه می باشد و هیچ ربطی به جامعه شناسی یا تاریخ و از این قبیل ندارد در این باره زیباست که دیدگاه یان ریشار (شرق شناس فرانسوی و متخصص اسلام سیاسی شیعی )، که نخستین بار رسالهء دکترای شریعتی را در پاریس پیدا کرده، نقل کنم که میگوید: مضمون این رساله، که به سرپرستی استاد ژ. لازار، تدوین شده، در زمینهء جامعه شناسی نیست و صرفاً به زبان شناسیِ قرون وسطا در ایران مربوط می شود. 


بخش دوم    استناد به کتابها و آثار و سخنرانی های  شریعتی 

آیا استناد به سخنان و کتابهای منسوب به شریعتی صحیح است ؟ یکی از بزرگترین اشکالات در خصوص استنادات به سخنان شریعتی تناقضات فراوان و خطاهای آشکار و واضح در متن این آثار است . در خصوص اعتبار این کتب و آثار باید بدانیم :

1- شریعتی خود آثارش را ناقص ، پرغلط و  غیر تحقیقاتی می داند . شریعتی در وصیت نامه اش به مرحوم حکیمی می گوید :

آنچه از من نشر یافته، به دلیل نبودن امکانات و کم بودن فرصت خام و عجولانه و پرغلط چاپ شده است و تمامی آن را نه به عنوان کارهای علمی تحقیقی، که فریادهایی از سر درد نشانه هایی از یک راه، تکانهایی برای بیداری، ارائه طریق، طرح های کلی از یک مکتب، یک دعوت، جهات و ایده ها و بالاخره نوعی بسیج فکری و روحی در جامعه باید تلقی کرد آن هم در شرایطی تبعیدی، فشار، توطئه، فرصت گذرا و حالتی که هر لحظه اش انتظار فاجعه ای می رفت. آنها همه باید تجدید نظرشود، از نظر علمی غنی شود و خورشت بخورد – غلط گیری معنوی و لفظی و چاپی بشود .

 2- افراد دیگر نیز این نگرش شریعتی به آثار خود و خام بودن ادعاهایش را تایید کرده اند .مرحوم بهشتی با اشاره به این نگرش شریعتی نسبت به عقاید و آثارش می گوید : " دکتر هیچ وقت معتقد نبود که هرچه گفته صحیح است و این را بارها تکرار کرده مگر می شود انسانی هوشیار و آگاه و اندیشمند باشد و بگوید که هرچه من می گویم راست است؟! دکتر در کتاب «یاد و یادآوران» می گوید، پارسال من در عرفات درباره زیارت عاشورا یا زیارت امام حسین(ع) یا زیارت وارث که مردم می خواندند نظرم چه بود و امسال نظرم چیست و این دو نظر 180 درجه با هم فرق می کنند او این دگرگونی پیش رونده را برای خودش کمال می داند و آنچه را که پارسال می اندیشید امسال برای خودش قابل قبول نیست اما این گروه ها مثلا روی اندیشه پارسال او که بوسیله خودش رد شده تکیه می کنند بی آنکه به رد امسالش اشاره ای بکنند!"

مرحوم بهشتی در سفارشی در خصوص نقل آثار شریعتی می گوید : "اگر خودتان را به اندازه کافی صاحب نظر در مسائل مطرح شده در کتابهای دکتر شریعتی نمی دانید به آقایان هشدار می دهم که باید در نقل مطالب آنها برای دیگران خوددار باشید، شما حق ندارید همه مطالب دکتر شریعتی را برای همه مردم نقل کنید و خوراک جوانهای ما قرار بدهیم. چنین حقی ندارید؛ چون خطا خیلی زیاد است. شما حق ندارید" 

همسر او تایید می کند شریعتی برای این سخنرانی ها هیچگونه مطالعه و امادگی قبلی نداشته اشت : "براى انجام سخنرانى‌هایش فرصت تحقیق قبلى نداشت و بیشتر از حافظه‌اش کمک می‌گرفت"

3- شریعتی به دلیل درگیریهای سیاسی دوره فعالیت اش در بعضی نظرات اش تغییرات اساسی داد . عمده این تغییرات دیدگاه او در مورد مارکسیسم بود . شریعتی که پیش از زندان دیالکتیک را به اسلام نزدیک می دانست و ضدیت مارکس با اسلام را نفی می کرد و مدعی بود "سوسیالیسم به عنوان برابر طلب ضد سرکوب، ستم و بهره کشى انسان به دست انسان براى همه آنها که دین گرا یا نادین گرا هستند جذابیت دارد" (ص ۱۳۷ مجموعه آثار ۱۸ شریعتى) .پس از زندان  مارکسیسم را دارای اختلافات بسیار با اسلام خواند . 

بدین ترتیب آثار شریعتی با چنان کیفیتی که خود او توضیح می دهد و نواقص فراوان معنوی و نگارشی به صورت دلخواه مورد استفاده قرار گرفته و هرکسی از طن خود یار ایشان می شود و سخنان شریعتی را مستند دعاوی خود قرار می دهد .

4- شریعتی در خصوص مباحث مختلف تاریخی و اجتماعی و اسلامی نظرات شاذی داده که با مستندات تاریخی و بدیهیات مغایرت دارد .از آنجا که بیان همه این خطاها  میسر نیست به عنوان نمونه چند خطای بزرگ او بیان می شود:

نخستین کسی که از خارج خانه محمد بدو گروید ابوبکر بود  (اسلام شناسی ص 430 )

در تاریخ طبری و کتب سیره مشخصا ذکر شده است که پیش از ابوبکر 50 نفر مسلمان شده بودند و ابوبکر به دلیل اینکه از معاریف و مشاهیر بود در میان ایشان اعتبار بیشتری داشت ولی شریعتی در ذکر تاریخ خطای بزرگی می کند .

پیامبر اسلام  هنگام مرگ هفت دینار و یک شتر و چند شمشیر داشت که شتر اهدائى پادشاه حبشه بود:

این ادعا که در هیچ یک از کتب تاریخی نیامده است مخالف نص کتب تاریخی است 

- شریعتی مدعی بود که اهرام مصر را بردگان ساختند . تحقیقات باستان شناسان نشان داد اهرام مصر توسط خود مردم مصر و در زمانی که زمین های ایشان زیر آب بالا آمده نیل بوده ساخته شده است 

5- شریعتی اساسا مورخ نیست و آثار او به عنوان مستندات تاریخ نگاری  مورد تایید نیستند .
بخش قابل توجهی از مجموعه آثار شریعتی به بخش نخست اختصاص دارد؛ آثاری که بخش عمده آنها دارای عناوین خاص تاریخی اند. از باب نمونه: تاریخ تمدن (مجموعه آثار ۱۱ و ۱۲)، تاریخ ادیان (۱۳ و ۱۴) و ویژگی های قرون جدید (مجموعه آثار ۳۱) و نمونه ها در قلمرو اسلام و تشیع: اسلام شناسی مشهد (مجموعه آثار ۳۰) و علی (مجموعه آثار ۲۴). 
در این دسته آثار شریعتی تلاش کرده است که اخبار و حوادث را گزارش کند اما اشکال اساسی این است که این گزارش ها اولا در اغلب موارد مستند به منابع مشخص نیستند و ثانیا عموما چنان با شرح و بسط و تفسیر و تحلیل گوینده همراه است که به راستی غالبا تفکیک بین داده های خالص تاریخی و مستندات نقلی و منابع کتابخانه ای و تفاسیر خاص راوی و ناقل دشوار است "1
"شریعتی، به رغم پرداختن به موضوعات تاریخی، غالبا در مقام مورخ سخن نگفته و یا ننوشته است و ثانیا این آثار مفصل عمدتا سخنرانی (در کلاس های ارشاد و یا در دانشگاهها و یا مناسبت ها) بوده و مقتضای سخنرانی ها کم و بیش همین است"2
حسن یوسفی اشکوری مدیر مرکز حفظ آثار شریعتی در حسینیه ارشاد در مورد روایت های تاریخی شریعتی می گوید : "هر کسی از هر منظری حق دارد از داده های تاریخی تفسیر و یا تأویل ویژه ای ارائه کند و شریعتی نیز یکی از این حق داران است. اما در این میان یک شرط اساسی ضرورت دارد و آن این که هر نوع تفسیر و حتی تأویلی منطقا باید در چهارچوب داده های معتبر تاریخی باشد و گرنه اعتباری نخواهد داشت و چه بسا موجب گمراهی و بدفهمی نیز بشود. "3

بخش سوم  علی شریعتی  و روحانیت شیعه 

شریعتی به صورت صریح اصطلاح روحانیت شیعه را نفی می کرد وآن را غیر اسلامی و بر گرفته از کلیسا می دانست . او با فقه شیعه هم مخالف بود و قوانین سرمایه داری را برتر از فقه شیعه می دانست و در مواردی آرای فقهی را به سخره می گرفت  .او می گوید "من گاندی آتش پرست را بیشتر لایق شیعه بودن میدانم تا آیت الله بهبهانی و بدتر از او علامه مجلسی را " .مخالفت علی شریعتی با روحانیت شیعه منجر به مخالفت صریح جامعه روحانیون شیعه با وی شد که مصادیق آن را در موارد ذیل می توان دید :

- مرتضی انصاری قمی در مورد شریعتی گفته است :«در یک قرن اخیر، اسلام و تشیع هیچگاه دشمنی خطرناک‌تر و گستاخ‌تر از علی شریعتی به خود ندیده‌است» با همین دیدگاه وی خواستار تکفیر ، حبس و اعدام شریعتی شد .

 دیدگاههای شریعتی باعث مراجعه جمعی از طلاب و روحانیون به آیت الله مرعشی نجفی و اخذ فتوای شرعی بر ضد شریعتی از ایشان گردید

- مرتضی مطهری به صورت صریح اعتقادات و دعاوی شریعتی را مخالف شریعت و مذهب شیعه دانست  وی در نامه به آیت الله خمینی پس از مرگ شریعتی نوشت :کوچک‌ترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیت است. او همکاری روحانیت با دستگاه‌های ظلم و جور علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلی اجتماعی درآورد و مدعی شد که ملک و مالک و ملا و به تعبیر دیگر تیغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشته‌اند.

- ابوالحسن قزوینی  در پاسخ به استفتایی نوشت: «هرچند مدتی است کسالت دارم و قادر بر مطالعه نیستم، ولی نظر به مطالعه اجمالی، کتب مذکور مطابق با مذهب تشیع نمی‌باشد و انکار خاتمیت و انکار ضروری دین اسلام است.

- سید کاظم مرعشی در پاسخ استفتایی خرید و فروش کتب شریعتی را حرام اعلام نمود 

- اعضای جامعه روحانیت در جلسه ای که شرح آن توسط محمد یزدی رفته است اعلام تکفیر شریعتی را به مصلحت ندانستند . در این جلسه مصباح یزدی خواستار اعلام تکفیر شریعتی شده بود .

- علامه طباطبایی در پاسخ سوالی در مورد شریعتی می گوید : "نوع مطالب ایشان اشتباه و طبق مدارک دینی اسلامی غیرقابل‎قبول می‎باشد."

- آیت الله حامنه ای در مورد شریعتی می گوید: «شریعتی را ممکن است به عنوان یک فقیه، یک متفکر بزرگ، یک بنیانگذار مترقی اندیشه اسلام معرفی بکنند! اینها البته افسانه آمیز است و چنین تعبیراتی باب مرحوم شریعتی نیست»

- در استفتائات در مورد دیدگاههای شریعتی قبل و بعد از مرگ او مراجع تقلید مانند آیات عظام تبریزی ، میلانی ، خویی ، مرعشی نجفی و سید عبدالله شیرازی بر منع خواندن کتابهای او و ضاله بودن کتب اش حکم دادند .

به این ترتیب دعاوی شریعتی جز بخش اقلیت و محدودی از علمای شیعه مورد نقد و مخالفت جدی اکثریت این علما قرار داشت . این نقدها صرفا مربوط به انتقادات شریعتی در مورد روحانیت شیعه نبود . مرتضی مطهری در مورد جزوات اسلام شناسی شریعتی می گوید : «این جزوه مانند غالب نوشته های نویسنده، از نظر ادبی و هنری، اعلی و از نظر علمی، متوسط است و از نظر فلسفی، کمتر از متوسط و از نظر دینی و اسلامی، صفر است». او در مورد پایه های انحرافات عقیدتی شریعتی می نویسد : عجبا ! می خواهند با اندیشه هایی که چکیده ی افکار «ماسینیون» مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحی در مصر و افکار «گورویچ» یهودی ماتریالیست و اندیشه های «ژان پل سارتر» اگزیستانسیالیست ضد خدا و عقاید دورکهایم جامعه شناس ضد مذهب است، اسلام نوین بسازند!

دکتر بهشتی در مورد نظرات و ارای سلیقه ای شریعتی می گوید : من مکرر گفتم دکتر شریعتی بیش از آنکه اندیشمند باشد، شاعر است؛ روی قریحه حرف می زند، روی سلیقه حرف میزند؛ و این بزرگترین انحراف و خطای اوست. این مسئله را به خود او هو گفته ام و از او خواسته ام که دیگر این کاررا نکند – من این گفتگو را در یک دیدار دو نفره سه ساعته با او مطرح کردم ایشان قول داد و براساس حسن ظنی که به من داشت، گفت: من قبول دارم؛ تو و امثال تو نظارت کنید، دخالت کنید؛ نگذارید حرف هایی که به نظرتان نارواست اصلا از من منتشر شود. دکتر نه تنها در زمینه های مربوط به اسلام خامیها داشت بلکه در زمینه های مربوط به اقتصاد جهانی هم خیلی راحت خیال می کرد که فلان مسئله اقتصادی دیگر تمام شده است حتی در آخرین گفتگویی که در حدود ده، یازده ماه پیش داشتیم همین را میگفت.دو نقد دیگر هم بر دکتر بود – که نقد بر همان شاعریت و روح حساس اوست – یکی  پرخاشگریهای نابجا و یا بیش از حد به چهره ها، در گفته ها و نوشته هایش و دیگری ستایشگریهای مفرط. انسان در بعضی از نوشته های او می بیند اباذری که او توصیف می کند انگار یک قدم از محمد(ص) بالاتر است. این همانی است که اول عرض کردم که دکتر به نظر من بیش از آنکه اندیشمند بود شاعر بود – بنابراین، این دو نقیضه در دکتر بود پرخاشگریهای بسیار نابجا – یا اگر هم بجا بود، بیش از حد بود – و ستایشگریهای نا بجا یا اگر هم بجا بود بیش از حد بود.دکتر در بعضی از برداشتهایش از آیات و روایات شیوه ای را دنبال می کرد که ما آنرا «شیوه اصحاب رای» می گوییم؛ یعنی شیوه کسانی که می کوشند تا یک عبارت را با اندیشه دلخواهشان معنی بکنند، این شیوه، شیوه پر آسیب و خطری است.



بخش چهارم     بررسی دیدگاههای انتقادی شریعتی نسبت به تاریخ ایران باستان و دین زردشتی 
ادامه دارد 


1 یوسفی اشکوری  تاریخ نگاری شریعتی در بوته نقد

2 همان 

3 همان

استقلال دین و علم و دیدگاههای مصباح یزدی در تقابل با انتقادات سایت راه راستی از زرتشتیان

استقلال دین و علم و دیدگاههای مصباح یزدی در تقابل با انتقادات سایت راه راستی از زرتشتیان 

سایت راه راستی  در ادامه دعاوی خود مبنی بر اینکه زرتشتیان هیچ دیدگاه علمی و یقینی ندارند مطلبی در نقد سخنان موبد خورشیدیان درج نموده است که در مصاحبه مکتوب خود می گوید :«دین و باورهای مذهبی بر پایه دلیل و برهان علمی بوجود نیامده و خیلی از باورهائی که همه پیروان مذاهب به آن معتقدند و در زندگی بکار می بندند، صرفا علمی نیست.» (پاسخ به پرسشهای دینی زرتشتیان، ص ۱۷) 

این نقد مبتنی بر این فرض نادرست است که عقاید اسلامی و شیعه امامیه در ارتباط مستقیم با علم و دارای مشترکات فراوان با آن است ولی دیدگاههای متفکرین شیعه امامیه نشان می دهد که مواضع ایشان در رابطه دین و علم با نظرات موبد خورشیدیان به صورت ساختاری مشابهت دارد .

 به این نوشته علامه طباطبایی در تعریف دین توجه نمایید :

“دین نظام عملی مبتنی بر اعتقاد است . و مقصود از اعتقاد در این مورد تنها علم نظری درباره هستی و انسان نیست زیرا علم نظری به تنهایی مستلزم عمل نیست” تفسیر المیزان ج۱۵ ص ۸
مشابهتی نمی بینید ؟ هر دو یک حرف زده اند . دین نظام اعتقادی و علم نظام عقلی و لزوما اعتقادات بشر عقلی نیستند . این مربوط به دین خاصی هم نیست و در بسیار ادیان دیده می شود که اعتقاداتی خلاف صریح عقل بروز می کند مثل قمه زنی کسی که قمه می زند اینکار را به عنوان اعتقاد و رفتار دینی انجام می دهد .
مصباح یزدی در بررسی رابطه دین و علم بحث مفصلی دارد . بر مبنای تعاریف مختلف دین و علم او این رابطه را متفاوت می داند اما نکته جالب اینجاست که در ۱۸ مورد از این تعاریف علم و دین را کاملا متباین و واجد حداقل نکات اشتراک می داند !!!!۱
“دین به معنای «اعتقاد به امر قدسی» نیز به این دلیل که یک اعتقاد جزئی (و شخصی) است، هنگامی که با علم به معنای «شناخت حصولی کلی» مقایسه شود، وجه مشترکی با آن نمی‌یابد و لذا رابطه میان آن دو «تباین» خواهد بود.”
مصباح یزدی رابطه علم ودین ص ۱۱۱
و در سه مورد عموم و خصوص مطلق می داند که از قضا خلاف نظر شما عموم را به علم و خصوص را به دین می دهد و قلمرو علم را فراتر از دین می داند :
“رابطه عموم و خصوص مطلق را میان اصطلاحی دیگر از علم و دین نیز می‌توان یافت. دین به معنای «اعتقاد به امر قدسی» با علم به معنای «اعتقاد جزمی» چنین رابطه‌ای دارند، زیرا هر اعتقادی به امر قدسی، یک اعتقاد جزمی است، لکن هر اعتقاد جزمی، الزاماً اعتقاد به امر قدسی نخواهد بود. به دیگر سخن، قلمرو اعتقادات جزمی بسی فراخ‌تر از اعتقاد به امر قدسی است”
و نهایتا در بیشتر تعاریف این رابطه را از نوع عموم و خصوص من وجه می داند یعنی این دو را دایره هایی می داند که در بخشهایی با یکدیگرند اشتراک دارند ولی بخش از دین خارج از حیطه علم و بخشی از علم خارج از حیطه دین است .
“دین و علم در بقیه اصطلاحات خود، گذشته از مسائل و قلمروهایی مستقل، دارای قلمروهایی مشترک نیز هستند، و به تعبیر منطقی، رابطه میان آنها رابطه عموم و خصوص من‌وجه است” ص ۱۱۵ همان کتاب
“بسیاری از مسائل علمی مستقیما با دین ارتباط ندارند و از مسائل اختصاصی علم تلقی می‌شوند” ص ۱۱۶
“بر اساس تعریف، مسائل متافیزیکی و ماورای تجربی، مانند آنچه به مرحله زندگی بعد از مرگ و قیامت مربوط می‌شود از قلمرو علم خارج است”

به نظر می رسد متفکرین شیعه مانند علامه طباطبایی و مصباح یزدی و مطهری نظرشان کاملا شبیه موبد خورشیدیان است و منتقدان دین زرتشتی بدون اگاهی از رابطه دین و علم بر مبنای تعاریف رایج صرفا انتقاداتی بدون تعمق و بررسی دقیق به ایشان وارد می کنند .

ازدواج با محارم در اوستا وجود ندارد

در رد ادعای اینکه خویدوده در اوستا به معنای ازدواج محارم آمده است :
الف ) در لغت شناسی که مدعی شده اند xᵛaētuuadaθa اوستایی در شکل مونث و xᵛaētuuadaiθī در وندیداد همان خویدوده روایت پهلوی ودینکرد است :
پاسخ : قسمت اول این لغت یعنی xᵛaētu معنای خویش می دهد و قسمت دوم vadaθa به معنی منجر شدن آمده است : نگاه کنید به قدیم ترین فرهنگ اوستایی جهان فرهنگ اوستایی پهلوی اویم ایوک (frahang ī oīm 2f, ed. Reichelt, p. 185) لذا اینکه در لغت این عبارت به معنای ازدواج فامیلی می باشد اعتبار لغوی ندارد. (گلدنر Karl Geldner (1877, p. 21 n. 1) بارتلمه( Christian Bartholomae (AirWb., col. 1860)و بنوئیست (Emile Benveniste (1962, pp. 34-38 همین کلمه به صورت uzuuāδaiia خارج شدن از خانه که هیچ ربطی به ازدواج ندارد .
vadha در زبان ودیک و ریشه vadh در اوستایی به معنایی منجر شدن به : to lead می باشد .
در برخورد زبان شناسان غربی با پارسیان هند ایشان در کتب خویش عبارت خویشکاری را برای ترجمه عبارت اوستا (نه پهلوی ) ارایه کردند . این ترجمه را دارمستتر پذیرفت و در کتابش تایید کرد (Darmesteter, 1883, II, p. 37) او همچنین نظر گلدنر در مخالفت با این ترجمه پارسیان را نیز رد کرد . بارتلمه نیز نظر گلدنر را پذیرفت . قسمت دوم این لغت یعنی vadaθa در زبان پهلوی به معنای ازدواج به کار رفت لغت wayūdag پهلوی به معنای ازدواج و همان Wedding انگلیسی است . اما از نظر او فراتر رفت و عبارت اوستا را عینا همان خویدوده پهلوی دانست . پس از ان فردیناند یوستی تایید کرد که واژه xᵛaētuuadaθa اوستایی همان خویدوده پهلوی نیست (Justi, p. 434 n. 5) . این نظر متقدمین زبان شناسی ایرانی است که تنها بارتلمه  معتقد است همان خویدوده است و یوستی ، دارمستتر و سنجانا عبارت خویشکاری را تایید کردند . گلدنر ترجمه دیگری ارایه داده ولی آن را خویدوده نمی داند .


ب)در رد این ادعا که xᵛaētuuadaθa و xᵛaētuuadaiθī در اوستا ( اعم از یسنا و یشت و وندیداد و ویسپرد و گاتها ) در مواقعی به کار رفته که به معنای ازدواج با محارم می باشد :

اما دلایل مستند ایران شناسان معتبر :
۱- نخست اینکه از ظاهر اوستا در مواقعی که این عبارات به کار رفته صرفا سفارش به انجام آن می آید وهیچ توصیفی در میان نیست .
۲- دوم اینکه در هیچ جای اوستا در مواضعی که این عبارت به کار رفته شاهدی بر اینکه این عمل ازدواج با محارم است نمی بینید بلکه برعکس شواهد مسلم وجود دارد که منظور چیز دیگری است . در اوستای قدیم کاربرد این واژه بسیار محدود است .در یسنا ۵۳.۵ عبارت xᵛaētauuē به اضافه vadəmnō برای ازدواج پوروچیستا با جاماسب آمده است گلدنر قسمت دوم را به the one who marries و قسمت اول را به خویش ترجمه کرده است . بارتلمه که بسیار تلاش دارد vadata را ازدواج بنمایاند در اینجا vadəmnō را به هشدار !!!! ترجمه کرده . هیچ یک از زبان شناسان قبل و بعد بارتلمه این ترجمه را نپذیرفتند . این یکی دیگر از شواهد اشتباهات عمدی بارتلمه در تلاش متعصبانه برای اثبات خویدوده در اوستا است . در اینجا دیگر گلدنر هم او را تایید نمی کند .بدیهی است که ازدواج پور وچیستا و جاماسب ازدواج محارم نبوده . هومباخ در Humbach (1956, p. 75; idem, 1959, I, p. 158: Brautführer و Benveniste (1969, I, pp. 239-44, see above) نظر گلدنر را تایید کردند ح. هومباخ بعدها این کلمه را به ” سخن گفتن با تو ” ترجمه کرد !!!! اما نهایتا زبان شناسان به صورت عام نظر گلدنر را پذیرفتند از جمله کلنز و پیرات Kellens and Pirart): paranymphe; Insler: bridegroom) یکی از نکات جالب در مراجع بعدی پهلوی برای خویدوده استفاده از این واژه در تفسیر های پهلوی یسنا ۵۳.۴ است که از عبارت خویدوده برای پوروچیستا استفاده کرده در دینکرد Warštmānsr nask in Dēnkard 9.45.4, و به صراحت به ازدواج او با جاماسب اشاره کرده . بعدا در موضع نگارش های پهلوی به خویدوده به این مبحث بازمی گردیم و اینکه در کتب پهلوی هم بعضی اشارات به خویدوده ازدواج هایی با غیر محارم بوده مانند همین ازدواج پور وچیست و ازدواج مشی و مشیانه (آدم و حوا ) که کتب پهلوی همگی آنرا نخستین خویدوده می دانند.